فیک shadow of death🐢 🕸فصل دوم پارت²⁷
جیمین « گلوریا رو به دشمن دموک دادم و انبار پول و اسلحه خالیش رو آتیش زدم.... اونقدرم بی عقل نبودم که این همه تجهیزات رو آتیش بزنم... با دیدن شماره ناشناس روی گوشیم فهمیدم خودشه.... دکمه برقراری تماس رو زدم و هیچی نگفتم
دموک « هی پارک جیمین مطمئن باش نابودت میکنممممم
جیمین « البته اگه قبلش به جهنم نرفته باشی... تماس رو قطع کردم و رفتم سمت عمارت
لونا « از صبح تا حالا همش توی اتاق بودم.... جیهوپ بیخیال مشغول نوشتن مقاله پزشکیش بود و نمیتونستم جُم بخورم...حسابی کلافه شده بودم و دلم میخواست برم بیرون ... هوسوکککک
جیهوپ « تا جیمین نیاد جایی نمیری.
لونا « توی دلش ) کیم لونا نیستم اگه نرفتم بیرون.... با کمی فکر کردن نقشه شومی کشیدم و لبخند ملیهی زدم... هنوز منو نشناختید...
جیهوپ « از صبح تا حالا حساب کرده بودم و دیدم لونا هر نیم ساعت به جز وقتایی که خواب بود غر میزنه... اما یک ساعتی بود که چیزی نمیگفت... سرم رو بلند کردم و دیدم تب سنج بالای سرش قرمز شده و دمای بدن لونا خیلی بالاست ... هول کردم و سریع رفتم پایین وسایلم رو بیارم...
لونا « با رفتن هوسوک نگاهی به آب جوش کنارم کردم و یادداشتی که براش نوشته بودم رو گذاشتم کنار وسایلش و بعد از برداشتن یه دست لباس یه چتر نجات برداشتم و از پنجره پریدم پایین...( 🦦خودم میدونم فیلم هندی شد ولی لونا مثل خودمه... )
جیهوپ « با شنیدن سر و صدا اونم از طبقه بالا یهو یاد آب جوش کنار تخت لونا اوفتادم و لعنتی زیر لب گفتم... منو گول میزنی بچه.. بت سرعت رفتم بالا و با جای خالی لونا مواجح شدم...چشمم به پنجره اتاق که باز بود اوفتاده و رفتم کنار پنجره... لعنتی با چتر نجاتتتتت؟؟؟؟
لونا « خیلی دوستت دارم هوسوکاااا
جیهوپ « بادیگارد هااااا... شت // میهی و من فقط توی عمارت بودیم و احتمال اینکه لونا و میهی همدست شده باشن زیاد بود و این یعنی میهی بادیگارد رو فرستاده دنبال نخود سیاه.... نگاهی به برگه کنار وسایلم کردم و برش داشتم...
متن نامه «
˚∧_∧ + —̳͟͞͞💗
( •‿• )つ —̳͟͞͞ 💗 —̳͟͞͞💗 +
(つ < —̳͟͞͞💗
| _つ + —̳͟͞͞💗 —̳͟͞͞💗 ˚
`し´ هوسوکا نمیتونی یه عقاب رو توی قفس نگه داری ˙˚ʚ(´◡`)ɞ˚˙
جیهوپ « یه عقابی نشونت بدم... جیهوپ نیستم اما شما دوتا رو آدم نکنم ... گوشیم رو برداشتم و زنگ زدم جیمین اما گوشیش مشغول بود... تهیونگ و سوهون هم همین طور برای همین زنگ زدم آرورا و بعد از چند بوق ممتد جواب داد
آرورا « جانم هوسوکا
جیهوپ « پسرا کجان؟ ( عصبی)
آرورا « چرا اینقدر عصبیه ای... اتفاقی اوفتاده؟
جیهوپ « جواب سوالم رو بده
آرورا « پیشمن... داشتن با تلفن صحبت میکردن الان آزادن
👩🦯😂اقا بعدش عاشقانه میشه ببخشید فیلم هندی شد
دموک « هی پارک جیمین مطمئن باش نابودت میکنممممم
جیمین « البته اگه قبلش به جهنم نرفته باشی... تماس رو قطع کردم و رفتم سمت عمارت
لونا « از صبح تا حالا همش توی اتاق بودم.... جیهوپ بیخیال مشغول نوشتن مقاله پزشکیش بود و نمیتونستم جُم بخورم...حسابی کلافه شده بودم و دلم میخواست برم بیرون ... هوسوکککک
جیهوپ « تا جیمین نیاد جایی نمیری.
لونا « توی دلش ) کیم لونا نیستم اگه نرفتم بیرون.... با کمی فکر کردن نقشه شومی کشیدم و لبخند ملیهی زدم... هنوز منو نشناختید...
جیهوپ « از صبح تا حالا حساب کرده بودم و دیدم لونا هر نیم ساعت به جز وقتایی که خواب بود غر میزنه... اما یک ساعتی بود که چیزی نمیگفت... سرم رو بلند کردم و دیدم تب سنج بالای سرش قرمز شده و دمای بدن لونا خیلی بالاست ... هول کردم و سریع رفتم پایین وسایلم رو بیارم...
لونا « با رفتن هوسوک نگاهی به آب جوش کنارم کردم و یادداشتی که براش نوشته بودم رو گذاشتم کنار وسایلش و بعد از برداشتن یه دست لباس یه چتر نجات برداشتم و از پنجره پریدم پایین...( 🦦خودم میدونم فیلم هندی شد ولی لونا مثل خودمه... )
جیهوپ « با شنیدن سر و صدا اونم از طبقه بالا یهو یاد آب جوش کنار تخت لونا اوفتادم و لعنتی زیر لب گفتم... منو گول میزنی بچه.. بت سرعت رفتم بالا و با جای خالی لونا مواجح شدم...چشمم به پنجره اتاق که باز بود اوفتاده و رفتم کنار پنجره... لعنتی با چتر نجاتتتتت؟؟؟؟
لونا « خیلی دوستت دارم هوسوکاااا
جیهوپ « بادیگارد هااااا... شت // میهی و من فقط توی عمارت بودیم و احتمال اینکه لونا و میهی همدست شده باشن زیاد بود و این یعنی میهی بادیگارد رو فرستاده دنبال نخود سیاه.... نگاهی به برگه کنار وسایلم کردم و برش داشتم...
متن نامه «
˚∧_∧ + —̳͟͞͞💗
( •‿• )つ —̳͟͞͞ 💗 —̳͟͞͞💗 +
(つ < —̳͟͞͞💗
| _つ + —̳͟͞͞💗 —̳͟͞͞💗 ˚
`し´ هوسوکا نمیتونی یه عقاب رو توی قفس نگه داری ˙˚ʚ(´◡`)ɞ˚˙
جیهوپ « یه عقابی نشونت بدم... جیهوپ نیستم اما شما دوتا رو آدم نکنم ... گوشیم رو برداشتم و زنگ زدم جیمین اما گوشیش مشغول بود... تهیونگ و سوهون هم همین طور برای همین زنگ زدم آرورا و بعد از چند بوق ممتد جواب داد
آرورا « جانم هوسوکا
جیهوپ « پسرا کجان؟ ( عصبی)
آرورا « چرا اینقدر عصبیه ای... اتفاقی اوفتاده؟
جیهوپ « جواب سوالم رو بده
آرورا « پیشمن... داشتن با تلفن صحبت میکردن الان آزادن
👩🦯😂اقا بعدش عاشقانه میشه ببخشید فیلم هندی شد
۷۱.۹k
۲۶ خرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۳۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.