Brown sugar : شکر قهوه ای
Brown sugar : شکر قهوه ای
Part۵۵
سعید:خب من ک باید باز مراقب این باشم که
ملیحه:اینقدر این این نکن اسم دارم اسمم ملحیه
سعید:اسمت به خودت نمخوره
کریم:با حسین میرین و زودهم برمیگردین و اینک اقا سعید فکر فرار اینا تو سرت نزنه واگرنه پیدات میکنم
ملیحه:اگه فرار کرد خودم چوب میکنم تو کوچه هایی شهرش
اینو ک گفتم اقاجون یک نگاهی بدی بهم کرد ک سرمو انداختم پایین
حسین مارو رسوند تیمارستان کسی نبود از در مخفی وارد اتاقش شدیم اونم داشت مدارک و کلید اتاق میکائل میگشت ک رو مبل نشستم ک یکدفعه زیر مبل لباس زنونه دیدم ک فضولیم گل کرد
ملیحه: این لباس زنونه های مال کیه؟ ببخشید فضولی میکنم
سعید ک همنجور داشت دنبال مدارک و کلید میگشت
سعید: مال دوست دخترمه قبل اینکه دست الکس بیوفتیم اینجا بود
ملیحه: لباسشم جا گذاشته
سعید: نه جا نذاشته لباسمو پوشیده بود اونم لباسشو گذاشت اینجا
ملیحه:اها یک سوال دیگ بپرسم؟
سعید: بپرس
ملیحه: دوسش دارین؟
سعید: کی رو؟
ملیحه: دوست دخترتون رو
سعید: اره
چیزی نگفتم ک کلید پیدا کرد و رفتیم اتاق میکائل سعید رفت لوازم میکائل جمع کنه منم رفتم تو اتاق شیرین و لوازم اونو جمع کردم
و دیگ تموم شد داشتیم میرفتیم ک الکس روبرومون امد
الکس: سلام عزیزان
سعید دستمو گرفت و بدو بدو کرد و بعدش دستشو دور کمرم گذاشت و منو رو شونش گذاشت و میدوئد
ملیحه: سعید من میترسم بیار منو پایین خداااااا(باداد)
سعید: هیجان برات خوبه
یک دفعه یکی امد با شوکر برقی سعید رو زد و منم امدم فرار کنم ک یک پسره منو گرفت
اقا: کجا خانوم کوچلو هستی
ملیحه: سعید تروخدا بیدار شو
تا وقتی از من مدرسه امدین بخونید همین یک پارت باز شما یکم خستهگیتون در بره منم یکم تازه از خواب بیدار شدم صبحانه بخورم یکمم کارمو بکنم بعد بیام پارت بزارم🎀🌟
Part۵۵
سعید:خب من ک باید باز مراقب این باشم که
ملیحه:اینقدر این این نکن اسم دارم اسمم ملحیه
سعید:اسمت به خودت نمخوره
کریم:با حسین میرین و زودهم برمیگردین و اینک اقا سعید فکر فرار اینا تو سرت نزنه واگرنه پیدات میکنم
ملیحه:اگه فرار کرد خودم چوب میکنم تو کوچه هایی شهرش
اینو ک گفتم اقاجون یک نگاهی بدی بهم کرد ک سرمو انداختم پایین
حسین مارو رسوند تیمارستان کسی نبود از در مخفی وارد اتاقش شدیم اونم داشت مدارک و کلید اتاق میکائل میگشت ک رو مبل نشستم ک یکدفعه زیر مبل لباس زنونه دیدم ک فضولیم گل کرد
ملیحه: این لباس زنونه های مال کیه؟ ببخشید فضولی میکنم
سعید ک همنجور داشت دنبال مدارک و کلید میگشت
سعید: مال دوست دخترمه قبل اینکه دست الکس بیوفتیم اینجا بود
ملیحه: لباسشم جا گذاشته
سعید: نه جا نذاشته لباسمو پوشیده بود اونم لباسشو گذاشت اینجا
ملیحه:اها یک سوال دیگ بپرسم؟
سعید: بپرس
ملیحه: دوسش دارین؟
سعید: کی رو؟
ملیحه: دوست دخترتون رو
سعید: اره
چیزی نگفتم ک کلید پیدا کرد و رفتیم اتاق میکائل سعید رفت لوازم میکائل جمع کنه منم رفتم تو اتاق شیرین و لوازم اونو جمع کردم
و دیگ تموم شد داشتیم میرفتیم ک الکس روبرومون امد
الکس: سلام عزیزان
سعید دستمو گرفت و بدو بدو کرد و بعدش دستشو دور کمرم گذاشت و منو رو شونش گذاشت و میدوئد
ملیحه: سعید من میترسم بیار منو پایین خداااااا(باداد)
سعید: هیجان برات خوبه
یک دفعه یکی امد با شوکر برقی سعید رو زد و منم امدم فرار کنم ک یک پسره منو گرفت
اقا: کجا خانوم کوچلو هستی
ملیحه: سعید تروخدا بیدار شو
تا وقتی از من مدرسه امدین بخونید همین یک پارت باز شما یکم خستهگیتون در بره منم یکم تازه از خواب بیدار شدم صبحانه بخورم یکمم کارمو بکنم بعد بیام پارت بزارم🎀🌟
۶.۹k
۲۴ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.