پارت پنجم.
پارت پنجم.
جین: نفس راحتی کشیدم......... برگشت...... حالم خیلی خرابه.... ا اگه اگه واسه همیشه میرفت..... وای خدا نه... اصلا..... حتی نمیتونم فکرش بکنم..... بعداز رفتن دکترا و پرستارا نشستم کنارش....... شروع کردم باهاش حرف زدن.....
جین: عزیزدلم، لطفا زودتر برگرد...... کوچولو تو حالت چطوره؟.... نبینم مامانو اذیت کنی....... عشق زندگیم، چرا بیدار نمیشی..... لطفا زودتر بیدار شو.... الان داری چه خوابایی میبینی عشق من؟ هوم؟.... چرا دلت نمیخواد بیدار بشی..... من دلم واسه خنده ها و حرفای قشنگت تنگ شده ها...... زودتر برگرد........ چرا اول اونطور شدی؟ نکنه میخواستی مارو ترک کنی..... اگع بخوای مارو ترک کنی هیچوقت نمیبخشمت........ شما دوتا حالتون باید خوب باشه......
جین: وقتی برگشتم خونه دیدم الیس رو زمین خوابش برده..... بلندش کردم گذاشتمش رو تخت...... خیسی زیر چشماش کاملا پیدا بود.... ی ینی ینی گریه کرده بوده........ هی..... الهی فداش بشم...... یدفعه درد وحشتناکی تو بدنم پیچید........ برای اینکه الیس بیدار نشه زود از اتاق رفتم بیرون و سریع خودمو به دستشویی رسوندم....... تا تونستم درد های خفه ای میکشیدم..... اخخخخخ اخخخخخخ... اوههه اوففف.... اخخخخ....
الیس: ج ج جی جین جیننننن تو حالت خوبه؟
جین: اوخخخخ... ببخشید بیدار شدی..... ببخشید بیدارت کردم با این....... خواستم ادامه حرفمو بزنم که با داد الیس رو به رو شدم.....
الیس: چی داری میگی لعنتییییی..... هق هق هق..... چون داری درد میکشی من باید به فکر خوابم باشم؟ هق هق هق..... چت شده.... هق هق... خ خوبی..... اخه چرا داری درد میککشی........
جین: اخخخ.. ع ع عزیزم اروم باش.... الان خوب میشم.......
الیس: سریع رفتم داخل اشپزخونه و یه لیوان اب با قرصش برداشتم بردم پیشش......
الیس: ز زود زود اینو بخور عزیزم......
جین: م ممنون.... اخیش.... الان حالم بهتره... نگران نباش......
الیس: بیا رو تخت کمی استراحت کن........
جین: باشه...... با نوازش های الیس بررروی موهام نفهمیدم کی خوابم برد.....
الیس: بعد از اینکه فهمیدم جین خوابیده اروم از رو تخت بلند شدم و رفتم سمت اشپزخونه...... بهتره کمی سوپ براش درست کنم..... اون خیلی درد میکشه.... هقرهق هق هق هق...... گریه هام شدت گرفته بودن...... هیچ فاصله ای بین اشکام نبود.... همینطور میریختن......... دارم بدترین روزا رو میگذرونم.........
جین: نفس راحتی کشیدم......... برگشت...... حالم خیلی خرابه.... ا اگه اگه واسه همیشه میرفت..... وای خدا نه... اصلا..... حتی نمیتونم فکرش بکنم..... بعداز رفتن دکترا و پرستارا نشستم کنارش....... شروع کردم باهاش حرف زدن.....
جین: عزیزدلم، لطفا زودتر برگرد...... کوچولو تو حالت چطوره؟.... نبینم مامانو اذیت کنی....... عشق زندگیم، چرا بیدار نمیشی..... لطفا زودتر بیدار شو.... الان داری چه خوابایی میبینی عشق من؟ هوم؟.... چرا دلت نمیخواد بیدار بشی..... من دلم واسه خنده ها و حرفای قشنگت تنگ شده ها...... زودتر برگرد........ چرا اول اونطور شدی؟ نکنه میخواستی مارو ترک کنی..... اگع بخوای مارو ترک کنی هیچوقت نمیبخشمت........ شما دوتا حالتون باید خوب باشه......
جین: وقتی برگشتم خونه دیدم الیس رو زمین خوابش برده..... بلندش کردم گذاشتمش رو تخت...... خیسی زیر چشماش کاملا پیدا بود.... ی ینی ینی گریه کرده بوده........ هی..... الهی فداش بشم...... یدفعه درد وحشتناکی تو بدنم پیچید........ برای اینکه الیس بیدار نشه زود از اتاق رفتم بیرون و سریع خودمو به دستشویی رسوندم....... تا تونستم درد های خفه ای میکشیدم..... اخخخخخ اخخخخخخ... اوههه اوففف.... اخخخخ....
الیس: ج ج جی جین جیننننن تو حالت خوبه؟
جین: اوخخخخ... ببخشید بیدار شدی..... ببخشید بیدارت کردم با این....... خواستم ادامه حرفمو بزنم که با داد الیس رو به رو شدم.....
الیس: چی داری میگی لعنتییییی..... هق هق هق..... چون داری درد میکشی من باید به فکر خوابم باشم؟ هق هق هق..... چت شده.... هق هق... خ خوبی..... اخه چرا داری درد میککشی........
جین: اخخخ.. ع ع عزیزم اروم باش.... الان خوب میشم.......
الیس: سریع رفتم داخل اشپزخونه و یه لیوان اب با قرصش برداشتم بردم پیشش......
الیس: ز زود زود اینو بخور عزیزم......
جین: م ممنون.... اخیش.... الان حالم بهتره... نگران نباش......
الیس: بیا رو تخت کمی استراحت کن........
جین: باشه...... با نوازش های الیس بررروی موهام نفهمیدم کی خوابم برد.....
الیس: بعد از اینکه فهمیدم جین خوابیده اروم از رو تخت بلند شدم و رفتم سمت اشپزخونه...... بهتره کمی سوپ براش درست کنم..... اون خیلی درد میکشه.... هقرهق هق هق هق...... گریه هام شدت گرفته بودن...... هیچ فاصله ای بین اشکام نبود.... همینطور میریختن......... دارم بدترین روزا رو میگذرونم.........
۲۸.۴k
۳۱ خرداد ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.