قسمت دوم :

ملیا:مامان...
مامان ملیا:بله
ملیا:حرف بابا حقیقت داره؟
مامان ملیا:ملیا این سوءتفاهمه تو باور میکنی مگه نه ؟
ملیا:آره مامان(اروم)

فلش بک به توی ماشین☆

شوگا:ملیا
ملیا:بله
شوگا:من دیر میام اگه گشنته غذا رو بپز و اگه میخوایی حوصلت سر نره اتاقتو بچین.
ملیا:باش
شوگا:ملیا
ملیا:بله
شوگا:اینم پیشت باشه(دادن کارت به ملیا)
ملیا:این چیه؟
شوگا:کارته مال خودته
ملیا:ممنون
شوگا:رمزش تاریخ تولدته
ملیا:اها

"بابام رفت و منم طبق معمول تنها بودم تو خونه حرف بابام تو سرم اکو میشد "
【حضانتو بدم دست تو که ازش یه هر*زه مثل خودت بسازی】
"مامان تو چیکار کردی ؟ تو چیکار با زندگیت و من کردی ؟"

"کارتون وسایلام رو برداشتم و بردمش تو اتاق خالی و پر از گرد و خاک دیوار هاش سفید بودن رنگشونو دوست نداشتم ولی برعکس رنگ مورد علاقه بابامه"

"حوصله تمیز کاری نداشتم پس کارتونو بالا گزاشتم و اومدم پایین . خب بابا گفت دیر میاد پس بریم توی این هوای بریم پیاده روی ؟"

"لباسامو پوشیدم و از خونه اومدم بیرون سر راه بارون گرفت "
+شانس لعنتی منه دیگه
★رفتن تو مغازه

+آقا این چتر رو برام حساب کنید (گذاشتن چتر روی میز)
:رومزتون؟
+عام ۱۳۸۹
:بفرمایین (دادن کارت)
از مغازه اومدم بیرون که...

چطوره؟؟