پسر عموی مغرور من●○
پسر عموی مغرور من●○
Chapter two P28
بعد چند مین رسیدم از ماشین پیاده شدم و رفتم داخل شرکت رفتم طبقه بالا درو باز کردم که خخخخخ ته با اون دختره تو مهمونی داشت لب میگرفت منم که پرو درو کامل باز کردم رو به روشون وایسادم که ته و اون دختره هول شده از هم جدا شدن. ودختره زود بیرون رفت تهیونگ هم میخواست بپیچونه بره که گفتم
ا.ت:اینجا دفتر توعه کجا میخوای بری؟
ته:...
ا.ت:بابا تو که خجالتی نبودی ،خوب اومده بودم باهات حرف بزنم
ته:خ خب بشین
ا.ت:اوکی
باهم نشستیم که گفتم
ا.ت:ته ته چیزه عام
ته: چیه
ا.ت:چیز
ته:اوفف چیه
ا.ت:کوک به من اعتراف کرد
ته:واقعا
ا.ت:اهوم اما فکر میکنم الکی میگه
ته:چه دلیلی داره الکی بگه
ا.ت:نمیدونم بهرحال نمیدونم چی باید بگم
ته: خوب توی سالهایی که با کوک دوست بودم فهميدم اون خیلی خوبه و میتونه تورو خوشبخت کنه فقط میمونه
ا.ت:میمونه؟
ته:احساس تو نسبت بهش
ا.ت:چیزه اوم خوب منم دوستش دارم
کوک:میدونستم
برگشتم به سمت صدا
ا.ت:هاع
کوک:میدونستم دوستم داری
بعد به سمت ته برگشتم که گفت
ته:کوک بعد از اینکه از اونجا خارج شدی زنگ زد گفت که حتما میای اینجا
ا.ت:اوفففف من باید برم خدافظ
میخواستم پاشم برم که از کوک بغلم کرد و نزاشت برم کع تهیونگ هم گفت
ته:من کار دارم باید برم
بعد رفت
که کوک گفت
کوک:چرا مثل جن زده ها وقتی بهت اعتراف کردم فرار کردی
ا.ت:چیزه اومم
کوک منو از بغلش بیرون عاورو و گفت
کوک:چطور میخوای بهت ثابت کنم که چقدر برام عزیزی
ا.ت:اومم برو وسط سالن برقص
کوک میخواست بره که گفتم
ا.ت:شوخی کردم منم تو رو دوست دارم
بعد همو بغل کردیم و یه چند دقیقه اون شکلی موندیم
Chapter two P28
بعد چند مین رسیدم از ماشین پیاده شدم و رفتم داخل شرکت رفتم طبقه بالا درو باز کردم که خخخخخ ته با اون دختره تو مهمونی داشت لب میگرفت منم که پرو درو کامل باز کردم رو به روشون وایسادم که ته و اون دختره هول شده از هم جدا شدن. ودختره زود بیرون رفت تهیونگ هم میخواست بپیچونه بره که گفتم
ا.ت:اینجا دفتر توعه کجا میخوای بری؟
ته:...
ا.ت:بابا تو که خجالتی نبودی ،خوب اومده بودم باهات حرف بزنم
ته:خ خب بشین
ا.ت:اوکی
باهم نشستیم که گفتم
ا.ت:ته ته چیزه عام
ته: چیه
ا.ت:چیز
ته:اوفف چیه
ا.ت:کوک به من اعتراف کرد
ته:واقعا
ا.ت:اهوم اما فکر میکنم الکی میگه
ته:چه دلیلی داره الکی بگه
ا.ت:نمیدونم بهرحال نمیدونم چی باید بگم
ته: خوب توی سالهایی که با کوک دوست بودم فهميدم اون خیلی خوبه و میتونه تورو خوشبخت کنه فقط میمونه
ا.ت:میمونه؟
ته:احساس تو نسبت بهش
ا.ت:چیزه اوم خوب منم دوستش دارم
کوک:میدونستم
برگشتم به سمت صدا
ا.ت:هاع
کوک:میدونستم دوستم داری
بعد به سمت ته برگشتم که گفت
ته:کوک بعد از اینکه از اونجا خارج شدی زنگ زد گفت که حتما میای اینجا
ا.ت:اوفففف من باید برم خدافظ
میخواستم پاشم برم که از کوک بغلم کرد و نزاشت برم کع تهیونگ هم گفت
ته:من کار دارم باید برم
بعد رفت
که کوک گفت
کوک:چرا مثل جن زده ها وقتی بهت اعتراف کردم فرار کردی
ا.ت:چیزه اومم
کوک منو از بغلش بیرون عاورو و گفت
کوک:چطور میخوای بهت ثابت کنم که چقدر برام عزیزی
ا.ت:اومم برو وسط سالن برقص
کوک میخواست بره که گفتم
ا.ت:شوخی کردم منم تو رو دوست دارم
بعد همو بغل کردیم و یه چند دقیقه اون شکلی موندیم
۱۵.۲k
۲۱ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.