فیک قاتل من
پارت 77
#قاتل_من
2_ماه بعد
ا/ت از حموم خارج شد و در حالی که با حوله ی سفید رنگی ک دستش بود موهاش خشک میکرد نزدیک کمد لباساش شد دستیگره کمد و کشید و با دقت لباساشو نگاه میکرد و هر لباسی ک براش جالب نبود بیرون از کمد می انداخت! بعد از اینکه لباس مورد نظرشو انتخاب کرد لباسای ک کف اتاق ریخته بود جم کرد و سر جاش تو کمد قرار داد لباس کوتاه و سفید رنگی ک بعد از کلی درگیری با خودش انتخاب کرده بود از تخت برداشت و تن کرد روی صندلی روبرروی آینه نشست و با دقت و حوصله شروع کرد به بافتن و حالت دادن موهاش کرد!
بعد از تموم کردن موهاش ک زیبایشو چند برابر بیشتر میکرد سراغ ناخن هاش رفت اونارا ب قشنگ ترین شکل لاک زد!
_گردنبدی ک براش از هر چیز دیگه ای مهم تر بود و اولین هدیه تهیونگ بود را با احتیاط توی گردنش بست و خودشو تو آینه برانداز کرد!
_تموم شد!
باور نمیشه! بالاخره میتونم کارامو تنهایی انجام بدم حسابی توی دو ماه تهیونگ به زحمت انداختم طوری ک حتی بعضی وقتا کارشو ول میکرد و بخاطر مراقبت از من تو خونه میموند!
باید یه تشکر درست حسابی ازش بکنم تازه نه فقط تهیونگ باید از کوک هم تشکر کنم
هر چی باشه بخاطر من مجبور بود این دو ماه تو سالن عمارت روی کاناپه بخوابه.!
بخاطر اینکه اتاق کوک از بقیه اتاقا بزرگ تر و بازتر بود و پنجره ای برای عوض شدن هوای اتاق داشت به خدمه سپرده بود اتاقشو برام آماده کنن!!
فقط این نیست میا هم دست کم از کوک تهیونگ در مراقبت از هینا نداشت اونم حتما حسابی خسته شده!!
نفس عمیقی کشیدم و دستگیره در کشیدم که با صورت خندون و بشاش میا روبررو شدم....
_سلام
+سلام
انگاری بهتر شدی تازه شم چقد خوشکل کردی!
_وای میا ممنونم....آره بهترم
+مطمئنی بهتری دختر؟! اگ هنوز حالت بده نیاز نیست به خودت فشار بیاری برو استراحت کن
_نه خوبم! فقط هنوز یکم جایی زخم تیر میکشه ولی اینقدم درد نمیکنه ک نتونم به کارام برسم!
+خیلی خب فقط بیشتر مواظب باش اگ به چیزی نیاز داشتی حتما بم بگو نیاز نیست خودت زحمت بکشی!
_ممنونم تا الانشم حسابی به زحمت افتادی
راستش اومدم ازت تشکر کنم ممنونم ک مواظب هینا بودی میدونم که مراقبت از یه بچه زیادی سخته واقعا عذر میخوام!
+این چرفیه ک میزنی؟! من کاری نکردم که لایق تشکر باشم بعدشم خود هینا ماشالله یه خانومیه واس خودش....
میا به سمت ا/ت قدم برداشت و اونو محکم تو اغوشش گرفت با خنده لب زد:
نبینم بخاطر این چیزا ناراحت شی یا خودتو درگیرش کنی بالاخره ما دوتا مثل خواهریم و حتما یه روزی میاد ک منم به کمکت نیاز داشته باشم و میتونی اینارا جبران کنی!
_پس زیاد بش فکر نکن!
ا/ت متقابل میا را بغل کرد و با چشمای اشکی لب زد:
خیلی دوست دارم بهترین خواهری دنیای
_تو هم همینطور!!
راستی میا جان میتونم هینا را ببینم دلم براش تنگ شده؟!
_البته الان اتاقشه یه سری اسباب بازی و برگه های نقاشی جلوش گذاشته بودم ک سرگرم شه!
+ک اینطور ممنونم پس من برم یه سر بش بزنم مطمئنم خوشحاله میشه.....
ا/ت با احتیاط وارد اتاق شد طوری ک هینا نفهمه! بالای سرش ایستاد و به نقاشی ماهرانه ای ک با دستای کوچکش میکشید توجه کرد
غرق کشیدن خانواده ای سه نفری بود ک برای ا/ت زیادی جالب و مرموز بود!
با صدای آرومی لب زد:
خانوم کوچولو چی میکشی؟!
هینا با شنیدن صدای ا/ت مثل جت از جاش پرید و خودشو توی بغل ا/ت جا داد!
_من خوبم تو خوبی ؟
+آره فدات شم و بوسه ای وسط چشمای براق هینا گذاشت!
هینا دست ا/ت رو گرفت و به سمت میزی ک برگه ای نقاشی روش بود برگشت و با هیجان برگه نقاشیو تو مشت های کوچیکش گرفت و نشون ا/ت داد
_ببین این تویی اینم تهیونگه اینم منم قشنگه نه؟
ا/ت که متعجب بود هینا را بیشتر تو بغلش فشرد و گفت!
_فوقالعاده س
+ اخ ژون میدونستم خوشت میاد!
#kim
🚫اصکی ممنوع 🚫
#قاتل_من
2_ماه بعد
ا/ت از حموم خارج شد و در حالی که با حوله ی سفید رنگی ک دستش بود موهاش خشک میکرد نزدیک کمد لباساش شد دستیگره کمد و کشید و با دقت لباساشو نگاه میکرد و هر لباسی ک براش جالب نبود بیرون از کمد می انداخت! بعد از اینکه لباس مورد نظرشو انتخاب کرد لباسای ک کف اتاق ریخته بود جم کرد و سر جاش تو کمد قرار داد لباس کوتاه و سفید رنگی ک بعد از کلی درگیری با خودش انتخاب کرده بود از تخت برداشت و تن کرد روی صندلی روبرروی آینه نشست و با دقت و حوصله شروع کرد به بافتن و حالت دادن موهاش کرد!
بعد از تموم کردن موهاش ک زیبایشو چند برابر بیشتر میکرد سراغ ناخن هاش رفت اونارا ب قشنگ ترین شکل لاک زد!
_گردنبدی ک براش از هر چیز دیگه ای مهم تر بود و اولین هدیه تهیونگ بود را با احتیاط توی گردنش بست و خودشو تو آینه برانداز کرد!
_تموم شد!
باور نمیشه! بالاخره میتونم کارامو تنهایی انجام بدم حسابی توی دو ماه تهیونگ به زحمت انداختم طوری ک حتی بعضی وقتا کارشو ول میکرد و بخاطر مراقبت از من تو خونه میموند!
باید یه تشکر درست حسابی ازش بکنم تازه نه فقط تهیونگ باید از کوک هم تشکر کنم
هر چی باشه بخاطر من مجبور بود این دو ماه تو سالن عمارت روی کاناپه بخوابه.!
بخاطر اینکه اتاق کوک از بقیه اتاقا بزرگ تر و بازتر بود و پنجره ای برای عوض شدن هوای اتاق داشت به خدمه سپرده بود اتاقشو برام آماده کنن!!
فقط این نیست میا هم دست کم از کوک تهیونگ در مراقبت از هینا نداشت اونم حتما حسابی خسته شده!!
نفس عمیقی کشیدم و دستگیره در کشیدم که با صورت خندون و بشاش میا روبررو شدم....
_سلام
+سلام
انگاری بهتر شدی تازه شم چقد خوشکل کردی!
_وای میا ممنونم....آره بهترم
+مطمئنی بهتری دختر؟! اگ هنوز حالت بده نیاز نیست به خودت فشار بیاری برو استراحت کن
_نه خوبم! فقط هنوز یکم جایی زخم تیر میکشه ولی اینقدم درد نمیکنه ک نتونم به کارام برسم!
+خیلی خب فقط بیشتر مواظب باش اگ به چیزی نیاز داشتی حتما بم بگو نیاز نیست خودت زحمت بکشی!
_ممنونم تا الانشم حسابی به زحمت افتادی
راستش اومدم ازت تشکر کنم ممنونم ک مواظب هینا بودی میدونم که مراقبت از یه بچه زیادی سخته واقعا عذر میخوام!
+این چرفیه ک میزنی؟! من کاری نکردم که لایق تشکر باشم بعدشم خود هینا ماشالله یه خانومیه واس خودش....
میا به سمت ا/ت قدم برداشت و اونو محکم تو اغوشش گرفت با خنده لب زد:
نبینم بخاطر این چیزا ناراحت شی یا خودتو درگیرش کنی بالاخره ما دوتا مثل خواهریم و حتما یه روزی میاد ک منم به کمکت نیاز داشته باشم و میتونی اینارا جبران کنی!
_پس زیاد بش فکر نکن!
ا/ت متقابل میا را بغل کرد و با چشمای اشکی لب زد:
خیلی دوست دارم بهترین خواهری دنیای
_تو هم همینطور!!
راستی میا جان میتونم هینا را ببینم دلم براش تنگ شده؟!
_البته الان اتاقشه یه سری اسباب بازی و برگه های نقاشی جلوش گذاشته بودم ک سرگرم شه!
+ک اینطور ممنونم پس من برم یه سر بش بزنم مطمئنم خوشحاله میشه.....
ا/ت با احتیاط وارد اتاق شد طوری ک هینا نفهمه! بالای سرش ایستاد و به نقاشی ماهرانه ای ک با دستای کوچکش میکشید توجه کرد
غرق کشیدن خانواده ای سه نفری بود ک برای ا/ت زیادی جالب و مرموز بود!
با صدای آرومی لب زد:
خانوم کوچولو چی میکشی؟!
هینا با شنیدن صدای ا/ت مثل جت از جاش پرید و خودشو توی بغل ا/ت جا داد!
_من خوبم تو خوبی ؟
+آره فدات شم و بوسه ای وسط چشمای براق هینا گذاشت!
هینا دست ا/ت رو گرفت و به سمت میزی ک برگه ای نقاشی روش بود برگشت و با هیجان برگه نقاشیو تو مشت های کوچیکش گرفت و نشون ا/ت داد
_ببین این تویی اینم تهیونگه اینم منم قشنگه نه؟
ا/ت که متعجب بود هینا را بیشتر تو بغلش فشرد و گفت!
_فوقالعاده س
+ اخ ژون میدونستم خوشت میاد!
#kim
🚫اصکی ممنوع 🚫
۱۲.۹k
۰۱ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.