پارت ۱۶
پارت ۱۶
سودا:استاد زن داره منو میخاستم دختره هست کنارم میشنه جورش کنم برا استاد(خنده)
امیر:عشقه خنگ منو باش حلقه اشو ندیدی
رهام:میلاد هم عمو شد امیر ی فکری کن
سادیا:عه پس بوی عروسی میاد دیرین دیرین صب کن ای وا ینی استاد از اون کارا کرده؟!!
سودا:عههه
ویوی ستین
قهوه سفارش داده بودیم و خوردیم بلند شدیم و همراهمون دخترا و پسرا هم بلند شدن بهشون نزدیک شدیم
ستین:کمندانی کو ؟!
رهام:رفت بیمارستان برادر زاده اش داشت دنیا میومد اوه کادو هم افتاد رو دستمون ک (خنده)
امیر:کادو هم میگیریم آبجی شیرین یا روباه
رامتین:با این کتکایی ک از خاهر زن خوردم خرسم مخصوصا قطبی از اون پاندا ها سیاه و سفید شدم رفت(خنده)
سادیا:ببخشید خب عصبی بودم حق بدین حرفای بدی زدین
سودا:خب بریم دیگ(زیر لب:دو دقیق دیگ وایسیم دعوا میشه)
از کافه زدیم بیرون و برگشتیم خونه شام آماده کردم و میزو چیدم دور میز نشستیم
سادیا:آبجی ی چی بگم عصبی نمیشی؟
ستین:شد ما پشت این میز بشینیم تو ی حرف اعصاب خورد کن نزنی بگو جانم
سودا:این دختر وراجه نمیدونم ب کی رفته من ب این خوبی صد در صد ب خدت رفته آبجی بزا شامو بلمبونیم
سادیا:آبجی من ب این پسره اعتماد ندارم ی جوریم
سودا:زر نزن بابا توهم
ستین:ببین من ب شماها تا تونستم محبت کردم آزادتون گذاشتم بهتون حق دادم برام مهم بودین نگراتون شدم درد و سرتون درد و سرم شد ولی من اینار از بابا و مامان ندیدم باید توی اعتماد کردن یکم ضعیف باشم در ضمن من سالهاست میشناسمش
سودا:منم میگم این خره
سادیا دیگ حرف نزد و معلوم بود قانع نشده بود بعد شام رفتم بینشون خابیدم
سودا:استاد زن داره منو میخاستم دختره هست کنارم میشنه جورش کنم برا استاد(خنده)
امیر:عشقه خنگ منو باش حلقه اشو ندیدی
رهام:میلاد هم عمو شد امیر ی فکری کن
سادیا:عه پس بوی عروسی میاد دیرین دیرین صب کن ای وا ینی استاد از اون کارا کرده؟!!
سودا:عههه
ویوی ستین
قهوه سفارش داده بودیم و خوردیم بلند شدیم و همراهمون دخترا و پسرا هم بلند شدن بهشون نزدیک شدیم
ستین:کمندانی کو ؟!
رهام:رفت بیمارستان برادر زاده اش داشت دنیا میومد اوه کادو هم افتاد رو دستمون ک (خنده)
امیر:کادو هم میگیریم آبجی شیرین یا روباه
رامتین:با این کتکایی ک از خاهر زن خوردم خرسم مخصوصا قطبی از اون پاندا ها سیاه و سفید شدم رفت(خنده)
سادیا:ببخشید خب عصبی بودم حق بدین حرفای بدی زدین
سودا:خب بریم دیگ(زیر لب:دو دقیق دیگ وایسیم دعوا میشه)
از کافه زدیم بیرون و برگشتیم خونه شام آماده کردم و میزو چیدم دور میز نشستیم
سادیا:آبجی ی چی بگم عصبی نمیشی؟
ستین:شد ما پشت این میز بشینیم تو ی حرف اعصاب خورد کن نزنی بگو جانم
سودا:این دختر وراجه نمیدونم ب کی رفته من ب این خوبی صد در صد ب خدت رفته آبجی بزا شامو بلمبونیم
سادیا:آبجی من ب این پسره اعتماد ندارم ی جوریم
سودا:زر نزن بابا توهم
ستین:ببین من ب شماها تا تونستم محبت کردم آزادتون گذاشتم بهتون حق دادم برام مهم بودین نگراتون شدم درد و سرتون درد و سرم شد ولی من اینار از بابا و مامان ندیدم باید توی اعتماد کردن یکم ضعیف باشم در ضمن من سالهاست میشناسمش
سودا:منم میگم این خره
سادیا دیگ حرف نزد و معلوم بود قانع نشده بود بعد شام رفتم بینشون خابیدم
۱.۸k
۳۰ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.