ذهن خوان من پارت 2

ذهن خوان من پارت 2

لیزا: اخ ببخشید ولی چرا انقد دیر اومدی؟

ا/ت: بخدا کار داشتم

لیزا: کارت چی بود؟

ا/ت: کارم...عه عهههه صف رفتتتت

لیزا: عههههه بریم بریم

خب اره درسته من قدرت ذهن خوانی دارم ولی بیشتر وقت ها ازش استفاده نمیکنم بجز سر جلسه امتحانچون خیلی کیف میده از اول امتحان شروع میکنم به خوندن ذهن یکی که درسش عالیه بعدش تا سوال اخر از اون استفاده میکنم اگر هم خواستم مطمئن شم به ذهن یکی دیگه وصل میشم میتونم به ذهن های زیادی همزمان وصل شم ولی ادم و دیوونه میکنه رفتیم سر کلاس و نشستیم سر جامون و لیزا گیر داده بود

لیزا: بگوو دیگه چه کاری داشتی؟

ا/ت: کار داشتم دیگهههه ول کن

لیزا: باشه خب...

چون کمی با داد گفتم ناراحت شد زنگ تفریح از دلش در میارم (گذر زمان) زنگ خورد رفتم پیش لیزا که از دلش در بیارم

ا/ت: لیزا جونممم

لیزا: هوم

ا/ت: ببخشید سرت داد زدم باشه؟؟

لیزا: نوموخوام

ا/ت: تروخدااا

بعد قیافمو شبیه گربه تو شرک کردم و شروع کردم به خوندن ذهن لیزا که داشت میگفت(اخییی...کفاثت کیوت) خداروشکر جواب داد

لیزا: باشه بخشیدمت اه راستی یادت امروز اردو داریم؟

ا/ت:....چییییییییییییی؟؟؟

لیزا: نخود چی

پایان پارت ۲
دوستان خب اول اینکه چرا پارت ندادم چون گشادم و گشادی چیز بدیه ولی خب به هر حال بگید ببینم زندگی ساختگی رو زودتر براتون بزارم یا ذهن خوان من؟؟🤔