my mafia love
پارت ۲
اوا: برای اخرین بار بابامو بغل کردم حس میکردم دیگه هیچوقت نمیتونم لذت بغل بابامو تجربه کنم بابام همون طور که تو بغلش بودم گفت:قوی باش من به میدنم که دخترم شکست نمیخوره! این حرفش ذهنمو درگیر کرد
جونگ کوک: اگه بغلاتون تموم شد بریم دیگه
اوا: همراهشون رفتم سوار ون مشکی جلوی در شدیم کل راه هیچ حرفی نزدیم ولی ذهن من با حرف بابام درگیر بود ودر اخر به این نتیجه رسیدم که منظور بابام این بوده که باید فرار کنم!به خودم گفتم: خب اوا خانم تو میتونی ولی بزار یکم بگذره .......بابا جون منتظرم بمون .................از ماشین پیاده شدیم با دیدن عمارت روبروم خشکم زد واوووو چقدر بزرگ و باشکوه بود ولی به روی خودم نیاوردم پشت سرشون حرکت کردم وارد عمارت شدیم لعنتی داخلش از بیرونش هم خوشگل تر بود
تهیونگ: از امروز کیم اوا اینجا همراه سما کار میکنه فهمیدید! لباساش اتاقش......رو نشون بدید
اوا: خب راستش توقع نداشتم یه زندگی شاهانه داشته باشم ولی .......خب دیگه فک نمیکردم ندیمه عمارت بشم ولی هیچی برام مهم نبود فقط میخواستم زمان زود تر بگذره که با همه چی اشنا بشم تا بتونم در برم پشت یکی از ندیمه ها راه افتادم وارد اتاق که شدیم همه قانون ها رو برام توضیح داد
قانون۱: صبحا ساعت ۶ باید حاضر تو اشپز خونه باشی
قانون۲: ظرفا رو روزانه ۲ نفر ۲ نفر باهم میشورن
قانون۳: به هیچ عنوان رو اعصاب ارباب راه نرو به هیییییچ عنوان وگرنه بد میبینی
.
.
.
.
.
اوا: من همه قانون ها رو به درستی گوش کردم پس اسمش این بود کیم تهیونگ جناب کیم تهیونگ من یه پدر دارم که باید مراقبش باشم پس به همین خیال باش که اینجا بمونم
♡♡♡♡♡♡
اوا: برای اخرین بار بابامو بغل کردم حس میکردم دیگه هیچوقت نمیتونم لذت بغل بابامو تجربه کنم بابام همون طور که تو بغلش بودم گفت:قوی باش من به میدنم که دخترم شکست نمیخوره! این حرفش ذهنمو درگیر کرد
جونگ کوک: اگه بغلاتون تموم شد بریم دیگه
اوا: همراهشون رفتم سوار ون مشکی جلوی در شدیم کل راه هیچ حرفی نزدیم ولی ذهن من با حرف بابام درگیر بود ودر اخر به این نتیجه رسیدم که منظور بابام این بوده که باید فرار کنم!به خودم گفتم: خب اوا خانم تو میتونی ولی بزار یکم بگذره .......بابا جون منتظرم بمون .................از ماشین پیاده شدیم با دیدن عمارت روبروم خشکم زد واوووو چقدر بزرگ و باشکوه بود ولی به روی خودم نیاوردم پشت سرشون حرکت کردم وارد عمارت شدیم لعنتی داخلش از بیرونش هم خوشگل تر بود
تهیونگ: از امروز کیم اوا اینجا همراه سما کار میکنه فهمیدید! لباساش اتاقش......رو نشون بدید
اوا: خب راستش توقع نداشتم یه زندگی شاهانه داشته باشم ولی .......خب دیگه فک نمیکردم ندیمه عمارت بشم ولی هیچی برام مهم نبود فقط میخواستم زمان زود تر بگذره که با همه چی اشنا بشم تا بتونم در برم پشت یکی از ندیمه ها راه افتادم وارد اتاق که شدیم همه قانون ها رو برام توضیح داد
قانون۱: صبحا ساعت ۶ باید حاضر تو اشپز خونه باشی
قانون۲: ظرفا رو روزانه ۲ نفر ۲ نفر باهم میشورن
قانون۳: به هیچ عنوان رو اعصاب ارباب راه نرو به هیییییچ عنوان وگرنه بد میبینی
.
.
.
.
.
اوا: من همه قانون ها رو به درستی گوش کردم پس اسمش این بود کیم تهیونگ جناب کیم تهیونگ من یه پدر دارم که باید مراقبش باشم پس به همین خیال باش که اینجا بمونم
♡♡♡♡♡♡
۵.۱k
۱۷ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.