.last part.

☆چند پارتی کوک☆


وقتی شوهرت خیانت میکنه و تو هم با اون...


ات:نه نه من زیر سن قانونیم*کیوت*
کوک: اهوم ولی اگه تو بخوای اشکالی که نداره*نیشخند*
ات: اما..
کوک:قول میدم آروم شروع کنم و آروم تموم کنم هوم؟؟
ات: خب..ب...باشه
-پسرک روی همین کلمه منتظر بود و شروع کرد به بوسیدن دخترک

(ادامه تو کامنت)

ویو ات
صبح با دل درد زیادی از خواب بیدار شدم کوک کنارم دراز کشیده بود دستش رو دور کمرم حلقه کرده بود خواستم پاشم برم دستشویی که کوک هم بیدار شد و نگاهش افتاد رو من و لبخند عمیقی زد
کوک:دیشب خوش گذشت بیب
ات:نخیرم
کوک:اونوقت چرا؟؟
ات:....
کوک: یا بیخیال کوچولو می‌دونم خوشت اومده
ات: یه کوچولو 🤏🏻
کوک*خنده*....شکمت درد نمیکنه
ات: نه زیاد
کوک:خوبه بریم صبحونه بخوریم؟؟
ات:آلهه*کیوت*
-----چند سال بعد-----
ات: جین-وو جونگ-وو بیان اینجا ببینم
جین-وو جونگ-وو: بله مامان
ات: شما ها به وسایل من دست زدید هانن مگه من نگفتم به مدارک من دست نزنید*یکم بلند*
جین-وو جونگ-وو:ببخشید
*صدای باز شدن در اومد*
کوک: سلاممم
جین-وو جونگ-وو:باباییییییی
ات: یااااا کجا وایسین ببینم
- و اینجوری شد که قضیه ما به سر رسید کلاغه به خونش نرسید
پایاننن🫠✨

می‌دونم بد شد ببخشید
ولی واسه جبران یه تک پارتی هم نوشتم 🐢🧸🎀