وقتی که زندگیم عوض شد ۵۶
و بعد جونگ کوک گوشی رو قطع کرد
و بعد دقیقا سر ۳
دقیقه رسید و با نفس نفس و مهربونی بهم گفت:
حالت خوبه ات؟
ویو ات:
از دیدن اون بغضم گرفته بود و داشت گریه ام می گرفت
به خاطر همین فقط سر تکون دادم
جونگ کوک گفت:
بعدا حساب این یونای هرزه رو می رسم
فعلا بهتره تورو از اینجا ببرم بیرون.
و بعد جونگ کوک دست ات رو گرفت و چمدون ات رو برداشت و بردش عمارت بغلی که کنار خونه ی تهیونگ بود
یعنی عمارت خودش
و بعد که در عمارت رو باز کرد رو به ات با نگرانی گفت:
ات تو رنگت پریده بشین روی این مبله تا برات یه چیزی بیارم بخوری
ات لبخند کم رمقی زد و روی مبل نشست و گفت:
ممنونم جونگ کوک.
و جونگ کوک رفت توی اشپز خونه و ات ازش پرسید:
راستی شین هه کجاس؟
ات: دیدم که جونگ کوک جوابم رو نداد از توی آشپزخونه صدای گریه ی جونگ کوک رو شنیدم
و رفتم پیشش و گفتم:
هی جونگ کوک،چرا گریه می کنی؟ اتفاقی افتاده
که من ازش بی خبرم؟
جونگ کوک با گریه به سختی گفت:
اونا یه سال پیش مردن
این داستان ادامه دارد...💜
#تهیونگ
#جونگ_کوک
#فیک
و بعد دقیقا سر ۳
دقیقه رسید و با نفس نفس و مهربونی بهم گفت:
حالت خوبه ات؟
ویو ات:
از دیدن اون بغضم گرفته بود و داشت گریه ام می گرفت
به خاطر همین فقط سر تکون دادم
جونگ کوک گفت:
بعدا حساب این یونای هرزه رو می رسم
فعلا بهتره تورو از اینجا ببرم بیرون.
و بعد جونگ کوک دست ات رو گرفت و چمدون ات رو برداشت و بردش عمارت بغلی که کنار خونه ی تهیونگ بود
یعنی عمارت خودش
و بعد که در عمارت رو باز کرد رو به ات با نگرانی گفت:
ات تو رنگت پریده بشین روی این مبله تا برات یه چیزی بیارم بخوری
ات لبخند کم رمقی زد و روی مبل نشست و گفت:
ممنونم جونگ کوک.
و جونگ کوک رفت توی اشپز خونه و ات ازش پرسید:
راستی شین هه کجاس؟
ات: دیدم که جونگ کوک جوابم رو نداد از توی آشپزخونه صدای گریه ی جونگ کوک رو شنیدم
و رفتم پیشش و گفتم:
هی جونگ کوک،چرا گریه می کنی؟ اتفاقی افتاده
که من ازش بی خبرم؟
جونگ کوک با گریه به سختی گفت:
اونا یه سال پیش مردن
این داستان ادامه دارد...💜
#تهیونگ
#جونگ_کوک
#فیک
۲۲.۱k
۱۲ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.