پارت⁴
بریم سراغ پونی یهو از خواب پاشدم
پونی=واییی خدا اون چه خوابی بود دیدم.قیافه پسرم معلوم بود.اون اون یکی از هم دانشگاهیام بود،مطمئنم.
یه نگاه به ساعت انداختم واییییییییییی خدای من دیرم شده انروز یه جشن داشتیم خونه یکی از پسرای دانشگاه.
رفتم آماده شدم
تصور شما(میکاپ《یه میکاپ ملایم》.لباس=یه پیرهن تا روی زانوم به رنگ بنفش.موهامم چون تا روی زانوم بودن همینطوری باز گذاشتمشو)رفتم بیرون خداروشکر پیرهنم کوتا بود راحت میتونستم برم(چون زیاد خوشتون نمیومد با پیرهن بیرون یا لباس مجلسی برین بیرون).رفتم یه ماشین گرفتم آدرسم از قبل داشتم.به خونه اون پسر رسیدیم.چشمم همش دنبال اون پسر میگشت چون میدونستم که اونم دعوت کرده آخه چندبار قبلا باهم دیده بودمشون.....
پونی=واییی خدا اون چه خوابی بود دیدم.قیافه پسرم معلوم بود.اون اون یکی از هم دانشگاهیام بود،مطمئنم.
یه نگاه به ساعت انداختم واییییییییییی خدای من دیرم شده انروز یه جشن داشتیم خونه یکی از پسرای دانشگاه.
رفتم آماده شدم
تصور شما(میکاپ《یه میکاپ ملایم》.لباس=یه پیرهن تا روی زانوم به رنگ بنفش.موهامم چون تا روی زانوم بودن همینطوری باز گذاشتمشو)رفتم بیرون خداروشکر پیرهنم کوتا بود راحت میتونستم برم(چون زیاد خوشتون نمیومد با پیرهن بیرون یا لباس مجلسی برین بیرون).رفتم یه ماشین گرفتم آدرسم از قبل داشتم.به خونه اون پسر رسیدیم.چشمم همش دنبال اون پسر میگشت چون میدونستم که اونم دعوت کرده آخه چندبار قبلا باهم دیده بودمشون.....
۲.۹k
۱۳ اردیبهشت ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.