✨Fake jimin
forcedLove2🥀✨p7✨
جیمین:ات عزیزم چیشده ؟؟
ات:راستش جیمین یه نفر بهم زنگ زد غریبه بود
جیمین:خب چی میگفت ؟!
ات: میگفت که من دوست دختر جیمینم جیمین بزودی ماله من میشه ..
جیمین:عع ...کصافت حسابشو میرسم
ات:میشناسیش ؟!
جیمین:اره
ات:کیه؟!
جیمین:خب معلومه دوست دختر قبلیه منه که قرار بود از باباش مواد بگیرم
ات:آها خب
جیمین: ناراحت شدی ؟!
ات:نه ...نه
جیمین:پس بیا بغلم بشین یه بوسم مهمونم کن
ات:باشه عزیزم
جیمین:اخیش مرسی چسبید
ات:آخ... خواهش میکنم
جیمین:چیزی شد؟!!
ات:نه ...نه خوبم
جیمین:خب خوبه
ات: جیمین یکم خستم میخوام بخوابم تو نمیای ؟!
جیمین:چرا عزیزم منم خستم
ات:پس بیا
داشتم میرفتم سمت تخت که موبایلم زنگ خورد
پ.ج: چطوری پسرم ؟!
جیمین:خوبم بابا شما خوبی
پ.ج:منم خوبم...راستی امشب بیاین خونه ما شام
جیمین:ببینم چی میشه بابا
پ.ج:چی میشه بابا نداریم بیا دلم براتون تنگ شده
جیمین:سعیمو میکنم ...فعلا
پ.ج:فعلا
ات:کی بود ؟!
جیمین:بابام بود گفتیم برا شام بریم خونشون
ات:آها
فلش بک به بعد خوابشون
جیمین:ات ...ات
ات:هوممم
جیمین:هووممم نه بله (مثه بابام😂)
ات:بلهه
جیمین:پاشو کم کم حاضر شو بریم
ات : باشه
داشتم از روی تخت بلند میشدم که یهو سرم گیج رفت و افتادم
جیمین:ات...ات خوبی
ات: نه سرم گیج میره حالت تهوع دارم
جیمین:میخوای نریم؟!
ات:نه بابا خوبم
جیمین:سلامتیت واجب تره امشب نمیریم میزاریم برای بعدا
ات:خب...خب بابات ناراحت میشه
جیمین:نه بابا نمیشه
ات:باشه
کمک ات کردم اتو نشوندم رو تخت تا کمی بهتر شه به پدرمم گفتم انداختمش برای پس فردا شب که اون موقع خبر بارداریه اتو هم بهشون بگم
ات: جیمین
جیمین:جانم عزیزم ؟!
ات:حالت تهوع بدی دارم کمکم میکنی بلند شم
جیمین:اره عشقم دستتو بنداز دور گردنم
ات:مرسی
جیمین:آخ ..آها بریم ...وایسا به دکترم زنگ بزنم بیاد
ات:با...باشه
جیمین:خوبی ؟!
ات:نه
جیمین:برو دستشویی تا زنگ بزنم به دکتر
ات:باشه
زنگ زدم دکتر اومد اتو بردیم داخل اتاق اتو معاینه کرد و سرم بهش زد و گرفت خوابید
که دکتر منو کشوند کنارو گفت که.....
خمارییییییی
شرط پارت بعدی: 2٠ تا لایک
جیمین:ات عزیزم چیشده ؟؟
ات:راستش جیمین یه نفر بهم زنگ زد غریبه بود
جیمین:خب چی میگفت ؟!
ات: میگفت که من دوست دختر جیمینم جیمین بزودی ماله من میشه ..
جیمین:عع ...کصافت حسابشو میرسم
ات:میشناسیش ؟!
جیمین:اره
ات:کیه؟!
جیمین:خب معلومه دوست دختر قبلیه منه که قرار بود از باباش مواد بگیرم
ات:آها خب
جیمین: ناراحت شدی ؟!
ات:نه ...نه
جیمین:پس بیا بغلم بشین یه بوسم مهمونم کن
ات:باشه عزیزم
جیمین:اخیش مرسی چسبید
ات:آخ... خواهش میکنم
جیمین:چیزی شد؟!!
ات:نه ...نه خوبم
جیمین:خب خوبه
ات: جیمین یکم خستم میخوام بخوابم تو نمیای ؟!
جیمین:چرا عزیزم منم خستم
ات:پس بیا
داشتم میرفتم سمت تخت که موبایلم زنگ خورد
پ.ج: چطوری پسرم ؟!
جیمین:خوبم بابا شما خوبی
پ.ج:منم خوبم...راستی امشب بیاین خونه ما شام
جیمین:ببینم چی میشه بابا
پ.ج:چی میشه بابا نداریم بیا دلم براتون تنگ شده
جیمین:سعیمو میکنم ...فعلا
پ.ج:فعلا
ات:کی بود ؟!
جیمین:بابام بود گفتیم برا شام بریم خونشون
ات:آها
فلش بک به بعد خوابشون
جیمین:ات ...ات
ات:هوممم
جیمین:هووممم نه بله (مثه بابام😂)
ات:بلهه
جیمین:پاشو کم کم حاضر شو بریم
ات : باشه
داشتم از روی تخت بلند میشدم که یهو سرم گیج رفت و افتادم
جیمین:ات...ات خوبی
ات: نه سرم گیج میره حالت تهوع دارم
جیمین:میخوای نریم؟!
ات:نه بابا خوبم
جیمین:سلامتیت واجب تره امشب نمیریم میزاریم برای بعدا
ات:خب...خب بابات ناراحت میشه
جیمین:نه بابا نمیشه
ات:باشه
کمک ات کردم اتو نشوندم رو تخت تا کمی بهتر شه به پدرمم گفتم انداختمش برای پس فردا شب که اون موقع خبر بارداریه اتو هم بهشون بگم
ات: جیمین
جیمین:جانم عزیزم ؟!
ات:حالت تهوع بدی دارم کمکم میکنی بلند شم
جیمین:اره عشقم دستتو بنداز دور گردنم
ات:مرسی
جیمین:آخ ..آها بریم ...وایسا به دکترم زنگ بزنم بیاد
ات:با...باشه
جیمین:خوبی ؟!
ات:نه
جیمین:برو دستشویی تا زنگ بزنم به دکتر
ات:باشه
زنگ زدم دکتر اومد اتو بردیم داخل اتاق اتو معاینه کرد و سرم بهش زد و گرفت خوابید
که دکتر منو کشوند کنارو گفت که.....
خمارییییییی
شرط پارت بعدی: 2٠ تا لایک
۱۰.۹k
۲۴ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.