" درد "
" درد "
پارت۷
جیمین:اره...اره میشه میتونم اجازشو داشتم...
اونم متقابلا با فریاد جوابمو میداد که باعث لرزش بیشتر و بالا رفتن ضربان قلبم میشد...
ا/ت:امکان نداره...
جیمین:به هرحال منم حق پدر شدنو دارم خودتم خوب قصدمو میدونستی...
سولان:جیمین...میشه حرف بزنیم؟
جیمین:جلوی دستو و پام نپلک ا/ت بدترش میکنی
و بی اهمیت از اشکایی که مثل بارون رو گونه هام میچکید رفتن
.
.
.
.
سولان:جیمین الان باهاش چیکار میکنی
بدون جواب درحالی که پشتش بهم بود تیشرت راحتی سفیدشو تنش کرد
جیمین:غذا سفارش دادم چند دقیقه دیگه میرسه برو سره میز...
سولان:تو بهش تصمیم مامانو (منظورش مامان جیمینه) نگفته بودی؟
جیمین:بس کن سولان خودم به اندازه ی کافی خستم
چیزی نگفتمو سرمو انداختم پایین
بلند شدم رفتم اشپزخونه
غذایی که میپخت هنوز دست نخورده روی گاز بود
...
پارت۷
جیمین:اره...اره میشه میتونم اجازشو داشتم...
اونم متقابلا با فریاد جوابمو میداد که باعث لرزش بیشتر و بالا رفتن ضربان قلبم میشد...
ا/ت:امکان نداره...
جیمین:به هرحال منم حق پدر شدنو دارم خودتم خوب قصدمو میدونستی...
سولان:جیمین...میشه حرف بزنیم؟
جیمین:جلوی دستو و پام نپلک ا/ت بدترش میکنی
و بی اهمیت از اشکایی که مثل بارون رو گونه هام میچکید رفتن
.
.
.
.
سولان:جیمین الان باهاش چیکار میکنی
بدون جواب درحالی که پشتش بهم بود تیشرت راحتی سفیدشو تنش کرد
جیمین:غذا سفارش دادم چند دقیقه دیگه میرسه برو سره میز...
سولان:تو بهش تصمیم مامانو (منظورش مامان جیمینه) نگفته بودی؟
جیمین:بس کن سولان خودم به اندازه ی کافی خستم
چیزی نگفتمو سرمو انداختم پایین
بلند شدم رفتم اشپزخونه
غذایی که میپخت هنوز دست نخورده روی گاز بود
...
۷.۷k
۰۸ تیر ۱۴۰۲