فیک ازدواج اجباری پارت ۱۵
بریم ادامه فیک 😉😉😉😉😉
فردا صبح که از خواب بیدار شدم از روی تختم بلند شدم رفتم دستشویی دست و صورتم رو شستم اومدم بیرون لباسم رو عوض کردم با لباس خواب روی تختم رو مرتب کردم و از اوتاقم خارج شدم داشتم از پله میرفتم پایین که دیدم داره صدای اهنگ خوندن میاد از پله ها اومدم پایین و به دنبال صدا رفتم رسیدم به آشپز خونه که دیدم یونگی و سجین داره میخونن و آشپزی میکنن خیلی خنده دار هم میرقصیدن هم میخندون که چشم یونگی ی دفع به من افتاد
یونگی = ا.ت بیا بشین سر میز صبحانه هم داره آماده میشه
ا.ت = باشه
رفتم نشستم پشت میز و منتظر صبحانه شدم که دیدم سجین با ی ظرف پر پنکیک اومدم پیشم
سجین = ا.ت بیا ببین چی درست کردم مخصوص تو
ا.ت= واقعا سجین ممنون
روی پنکیک رو دیدم که با خامه شبی بابا نوئل سیبیل گذاشته سرم رو برگردوندم دیدم یونگی و سجین هم نشستن سر میز و همگی شروع به خوردن کردیم بعداز اینکه صبحانه رو خوردیم یونگی و من شروع کردیم به جمع کردن سفره رفتم طرف آشپز خونه و ظرف هارو گذاشتم توی سینگ داشتم برمیگشتم که پام لیز خورد ی داد بلند کشیدم آماده بودم بخورم به ی جای سفت ولی افتادم توی ی جای نرم کم کم چشم هامو باز کردم که با دوتا چشم خوشگل روبه رو شدم فهمیدم یونگی ی چند دقیقه همین جوری موندیم من به خودم اومدم و از بغل یونگی اومدم بیرون
ا.ت= اهم اهم خیلی ممنون یونگی ... آخی با خجالت گفت
یونگی= خواهش کاری نکردم از این به بعد حواست بیشتر به خودت باشه
ا.ت= باشه
بعدر هردو از آشپز خونه اومدیم بیرون که دیدیدم سجین ی چیزی پشت خودش قائم کرده
سجین = میشه چشم هاتونرو ببینید
یونگی = یاشه
ا.ت= باشه
چشم هامون رو بستیم و منتظر سجین شدیم
سجین = میتونید چشم هاتون رو باز کنید
منو یونگی چشم هامون رو بازکردیم و دیدیم سجین ی نثاشی توی دستش که دوتا آدم و ی پسر کشیده شدن
سجین = نقاشیم خوشگله ... با حالت کیوتی
یونگی = آره عزیزم خیلی خوشگله
ا.ت= آره سجین جان خیلی قشنگه فقد اون دوتا آدم توی نقاشی کیا هستن
سجین = تو و یونگی هستین و اونی که دست شمارو گرفته منم
یونگی= وای میشه من این نقاشی توشگلرو داشته باشم
سجین = آره برای تو و ا.ت کشیدم
ا.ت= واقعا پس منم اینو میبرم میزنم روی یخچال که همیشه نگاهم کنم
سجین با ی لبخند کیوت باشهگقت و نقاشی رو داد به من و من اونو بردم توی آشپز خونه و رویپخچال زدمش و اومدم توی پذیرای که یونگی رو دیدم روی مبل نشسته رفتم کنارش نشستم
ا.ت= یونگی ی چیزی بگم
یونگی= بگو
ا.ت= میگم من فردا باید برم بیمارستان کچ پام رو دربیارم میشه فردا باهام بیای
یونگی= حتما میام
ا.ت= ممنون یونگی
خوب اینم پارت امروز امید وارم خوشتون بیاد 🍭
پارت بد رو به ۱۵ تا لایک برسونید و ۱۴ توهم نظر بدید تا پارت بد رو بزرام 🥰🥰🥰🥰🥰🥰🥰
فردا صبح که از خواب بیدار شدم از روی تختم بلند شدم رفتم دستشویی دست و صورتم رو شستم اومدم بیرون لباسم رو عوض کردم با لباس خواب روی تختم رو مرتب کردم و از اوتاقم خارج شدم داشتم از پله میرفتم پایین که دیدم داره صدای اهنگ خوندن میاد از پله ها اومدم پایین و به دنبال صدا رفتم رسیدم به آشپز خونه که دیدم یونگی و سجین داره میخونن و آشپزی میکنن خیلی خنده دار هم میرقصیدن هم میخندون که چشم یونگی ی دفع به من افتاد
یونگی = ا.ت بیا بشین سر میز صبحانه هم داره آماده میشه
ا.ت = باشه
رفتم نشستم پشت میز و منتظر صبحانه شدم که دیدم سجین با ی ظرف پر پنکیک اومدم پیشم
سجین = ا.ت بیا ببین چی درست کردم مخصوص تو
ا.ت= واقعا سجین ممنون
روی پنکیک رو دیدم که با خامه شبی بابا نوئل سیبیل گذاشته سرم رو برگردوندم دیدم یونگی و سجین هم نشستن سر میز و همگی شروع به خوردن کردیم بعداز اینکه صبحانه رو خوردیم یونگی و من شروع کردیم به جمع کردن سفره رفتم طرف آشپز خونه و ظرف هارو گذاشتم توی سینگ داشتم برمیگشتم که پام لیز خورد ی داد بلند کشیدم آماده بودم بخورم به ی جای سفت ولی افتادم توی ی جای نرم کم کم چشم هامو باز کردم که با دوتا چشم خوشگل روبه رو شدم فهمیدم یونگی ی چند دقیقه همین جوری موندیم من به خودم اومدم و از بغل یونگی اومدم بیرون
ا.ت= اهم اهم خیلی ممنون یونگی ... آخی با خجالت گفت
یونگی= خواهش کاری نکردم از این به بعد حواست بیشتر به خودت باشه
ا.ت= باشه
بعدر هردو از آشپز خونه اومدیم بیرون که دیدیدم سجین ی چیزی پشت خودش قائم کرده
سجین = میشه چشم هاتونرو ببینید
یونگی = یاشه
ا.ت= باشه
چشم هامون رو بستیم و منتظر سجین شدیم
سجین = میتونید چشم هاتون رو باز کنید
منو یونگی چشم هامون رو بازکردیم و دیدیم سجین ی نثاشی توی دستش که دوتا آدم و ی پسر کشیده شدن
سجین = نقاشیم خوشگله ... با حالت کیوتی
یونگی = آره عزیزم خیلی خوشگله
ا.ت= آره سجین جان خیلی قشنگه فقد اون دوتا آدم توی نقاشی کیا هستن
سجین = تو و یونگی هستین و اونی که دست شمارو گرفته منم
یونگی= وای میشه من این نقاشی توشگلرو داشته باشم
سجین = آره برای تو و ا.ت کشیدم
ا.ت= واقعا پس منم اینو میبرم میزنم روی یخچال که همیشه نگاهم کنم
سجین با ی لبخند کیوت باشهگقت و نقاشی رو داد به من و من اونو بردم توی آشپز خونه و رویپخچال زدمش و اومدم توی پذیرای که یونگی رو دیدم روی مبل نشسته رفتم کنارش نشستم
ا.ت= یونگی ی چیزی بگم
یونگی= بگو
ا.ت= میگم من فردا باید برم بیمارستان کچ پام رو دربیارم میشه فردا باهام بیای
یونگی= حتما میام
ا.ت= ممنون یونگی
خوب اینم پارت امروز امید وارم خوشتون بیاد 🍭
پارت بد رو به ۱۵ تا لایک برسونید و ۱۴ توهم نظر بدید تا پارت بد رو بزرام 🥰🥰🥰🥰🥰🥰🥰
۲۳.۳k
۰۹ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۶۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.