𝑺𝒉𝒐𝒕 1 🌒⛓️
𝑺𝒉𝒐𝒕 1 🌒⛓️
ا/ت ویو
بازم باهاش لجبازی کردم توی این 2 سالی که اینجام خیلی باهاش لجبازی کردم اونم اینو که میدید بدتر میکرد
نشسته بودم یه گوشه و فکر میکردم که صداش اومد
جیمین : بلند شو میتونی بری هوا خوری
خنثی بهش نگاه کردم
ا/ت : نمیخوام
جیمین : نخوا اصلا نیا
ا/ت : چون تو گفتی باشه
عصبی شده بود بهش خندیدم
ا/ت : چیشد؟ ناراحت شدی؟
جیمین : باز شروع کردی؟
ا/ت : هوم چیکار میخوای کنی؟
خیلی ریلکس از پشت میله ها بهم نگاه کرد
جیمین : خودت خیلی خوب میدونی که میتونم از اینجا بفرستمت یجا دیگه یجای خوب
نباید با این منو تهدید میکرد این نقطه ضعف من بود اونجا توی زندان عمومی که بودم چند بار چاقو زدن بهم اونجا باعث میشد یاد روزی بیوفتم که بخاطر دعوایی که مقصرش خودم بودم 4 ماه به حبسم اضافه بشه
بهش خیره شده بودم
جیمین : چیشد؟ ترسیدی؟
ا/ت : نه
جیمین : پس بلند شو میبرمت اونجا
ا/ت : نمیام
پوزخند رو مخی زد
جیمین : دیگه نبینم رو اعصاب من راه بری فهمیدی؟
دست خودم نبود جوابشو دادم :
ا/ت : نه..تو فهمیدی؟
تازه فهمیدم نباید اینو میگفتم
آروم گفتم :
ا/ت : فهمیدم
جیمین : چی نشنیدم بلند تر بگو
داد زدم
ا/ت : فهمیدم
جیمین : خوبه
اینو گفت و رفت عصبیم کرد و گذاشت رفت حوصلم تو این انفرادی سر میرفت اتاقم نبود حداقل بگیرم رو تخت بخوابم یه زمین خالی که هیچی نبود میله ها یه مربع رو تشکیل میدادن باید رو زمین خشک بخوابم برامم فرقی نمیکنه به هر حال دیگه عادت کردم
جیمین ویو
رفتم تو اتاقم میا اومده بود تا منو دید دویید و بغلم کرد منم بغلش کردم
جیمین : کی اومدی؟ چرا بهم نگفتی که میای
میا : خواستم بیام ببینمت مگه چیشده
جیمین : هیچی نشده خوب شد اومدی ببینمت
میا : امروزت چطور بود؟ اون دختره باز اذیتت کرد؟
جیمین : اون که کارش اینه
میا : من الان خودم میرم بهش میفهمونم
دویید رفت سمت سلول پشت سرش دوییدم
جیمین : میا ولش کن کاری نداشته باش باهاش
نتونستم بهش بریم و رسید به سلولش داد و بیداد کرد
میا : تو غلط میکنی داداش منو اذیت میکنی دختره ی چندش ( با داد )
اونم خواب بود خوابالود گفت :
ا/ت : چی میگی تو
میا : تازه میگه چی میگی عوضی تو چطور جرعت میکنی به داداش من حرف بزنی
ا/ت خیلی خونسرد بود
جیمین : میا بیا بریم
میا : نه ولم کم میخوام بهاش حرف بزنم
با صدای خندش هردو برگشتیم سمتش
ا/ت : اینکه تونستم شما دوتارو بندازم به جون هم خیلی بهم حال میده
ایندفعه من عصبی شدم
جیمین : خفه شو
ا/ت : خفه نشم؟
دیگه نتونستم خودمو کنترل کنم از صبح تا حالا داره رو مخم راه میره درو باز کردم و رفتم سمتش اونم بلند شد و جلوم وایساد
جیمین : خفه میشی یا نه
ا/ت : نه
خیلی ریلکس به چشمام زل زده بود
دستمو بردم بالا که بهش سیلی بزنم که تو هوا دستمو گرفت خب 2 ساله اینجاس و با همه دعوا میکنه توقع نداشتم که وایسه تا بزنمش یا بترسه
ا/ت : حتی فکرشم نکن
دستمو انداختم پایین اومد دم گوشم زمزمه کرد
ا/ت : اگه دوربینا فیلم اینکه داری یکی رو الکی کتک میزنی رو بگیرن.. اون وقت میخوای چیکار کنی
راست میگفت برام بد میشد جریمه میشدم
ا/ت : بهتره حواست به کارات باشه پارک جیمین
اینو گفت و ازم دور شد بهش نگاه کردم خیلی خونسرد بود
رفتم بیرون دست میا رو گرفتم و کشوندم تو اتاق
ا/ت ویو
بازم باهاش لجبازی کردم توی این 2 سالی که اینجام خیلی باهاش لجبازی کردم اونم اینو که میدید بدتر میکرد
نشسته بودم یه گوشه و فکر میکردم که صداش اومد
جیمین : بلند شو میتونی بری هوا خوری
خنثی بهش نگاه کردم
ا/ت : نمیخوام
جیمین : نخوا اصلا نیا
ا/ت : چون تو گفتی باشه
عصبی شده بود بهش خندیدم
ا/ت : چیشد؟ ناراحت شدی؟
جیمین : باز شروع کردی؟
ا/ت : هوم چیکار میخوای کنی؟
خیلی ریلکس از پشت میله ها بهم نگاه کرد
جیمین : خودت خیلی خوب میدونی که میتونم از اینجا بفرستمت یجا دیگه یجای خوب
نباید با این منو تهدید میکرد این نقطه ضعف من بود اونجا توی زندان عمومی که بودم چند بار چاقو زدن بهم اونجا باعث میشد یاد روزی بیوفتم که بخاطر دعوایی که مقصرش خودم بودم 4 ماه به حبسم اضافه بشه
بهش خیره شده بودم
جیمین : چیشد؟ ترسیدی؟
ا/ت : نه
جیمین : پس بلند شو میبرمت اونجا
ا/ت : نمیام
پوزخند رو مخی زد
جیمین : دیگه نبینم رو اعصاب من راه بری فهمیدی؟
دست خودم نبود جوابشو دادم :
ا/ت : نه..تو فهمیدی؟
تازه فهمیدم نباید اینو میگفتم
آروم گفتم :
ا/ت : فهمیدم
جیمین : چی نشنیدم بلند تر بگو
داد زدم
ا/ت : فهمیدم
جیمین : خوبه
اینو گفت و رفت عصبیم کرد و گذاشت رفت حوصلم تو این انفرادی سر میرفت اتاقم نبود حداقل بگیرم رو تخت بخوابم یه زمین خالی که هیچی نبود میله ها یه مربع رو تشکیل میدادن باید رو زمین خشک بخوابم برامم فرقی نمیکنه به هر حال دیگه عادت کردم
جیمین ویو
رفتم تو اتاقم میا اومده بود تا منو دید دویید و بغلم کرد منم بغلش کردم
جیمین : کی اومدی؟ چرا بهم نگفتی که میای
میا : خواستم بیام ببینمت مگه چیشده
جیمین : هیچی نشده خوب شد اومدی ببینمت
میا : امروزت چطور بود؟ اون دختره باز اذیتت کرد؟
جیمین : اون که کارش اینه
میا : من الان خودم میرم بهش میفهمونم
دویید رفت سمت سلول پشت سرش دوییدم
جیمین : میا ولش کن کاری نداشته باش باهاش
نتونستم بهش بریم و رسید به سلولش داد و بیداد کرد
میا : تو غلط میکنی داداش منو اذیت میکنی دختره ی چندش ( با داد )
اونم خواب بود خوابالود گفت :
ا/ت : چی میگی تو
میا : تازه میگه چی میگی عوضی تو چطور جرعت میکنی به داداش من حرف بزنی
ا/ت خیلی خونسرد بود
جیمین : میا بیا بریم
میا : نه ولم کم میخوام بهاش حرف بزنم
با صدای خندش هردو برگشتیم سمتش
ا/ت : اینکه تونستم شما دوتارو بندازم به جون هم خیلی بهم حال میده
ایندفعه من عصبی شدم
جیمین : خفه شو
ا/ت : خفه نشم؟
دیگه نتونستم خودمو کنترل کنم از صبح تا حالا داره رو مخم راه میره درو باز کردم و رفتم سمتش اونم بلند شد و جلوم وایساد
جیمین : خفه میشی یا نه
ا/ت : نه
خیلی ریلکس به چشمام زل زده بود
دستمو بردم بالا که بهش سیلی بزنم که تو هوا دستمو گرفت خب 2 ساله اینجاس و با همه دعوا میکنه توقع نداشتم که وایسه تا بزنمش یا بترسه
ا/ت : حتی فکرشم نکن
دستمو انداختم پایین اومد دم گوشم زمزمه کرد
ا/ت : اگه دوربینا فیلم اینکه داری یکی رو الکی کتک میزنی رو بگیرن.. اون وقت میخوای چیکار کنی
راست میگفت برام بد میشد جریمه میشدم
ا/ت : بهتره حواست به کارات باشه پارک جیمین
اینو گفت و ازم دور شد بهش نگاه کردم خیلی خونسرد بود
رفتم بیرون دست میا رو گرفتم و کشوندم تو اتاق
۱۹۵.۱k
۱۳ آذر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.