عشق در پیست *پارت18
ویو ته:
از سالن خارج شدم تا برم دنبال ا/ت میخواستم سوار ماشینم بشم..
میا:تو چطور تونستی همچین کاری با ا/ت کنی هان؟اگه بلایی سر خودش بیاره چی میخوای چیکار کنی*داد
ته:...
رفتم سوار ماشین شدم و همه ی خیابونای سئول رو زیر و رو کردم همزمان هم به گوشیش زنگ میزدم ولی خاموش بود خیلی نگرانش شدم ..اون بد متوجه شده من واقعا نمیخواستم همچین چیزی بشه..
ویو ا/ت:
با پای پیاده مثل یه مرده متحرک با چشمای اشکی راه میرفتم به همه چی فک میکردم جز اینکه الان کجام.. به خودم که اومدم دیدم رو پل بانپو بودم ..از خونه خیلی فاصله داشتن پاهامو از شدت خستگی حس نمیکردم..با اون لباس باز با چشمای اشکی همه عجیب و غریب نگام میکردن ولی برام مهم نبود تصمیم گرفتم به یه جای خلوت برم ..شروع کردم به حرکت ..حرکت دادن جسم بی حس و ذهن شلوغ و روح شکسته کار آسونی نبود ..همینطور میرفتم که 3تا پسر اومدن جلوم خواستم از بینشون رد بشم ولی اجازه نمیدادن..
پسر1:کجا با این عجله..
ا/ت:برو کنار
پسره2:عاا انگار دخترمون شکست عشقی دیده
*همشون خندیدین
ا/ت:خفه شین بذارین برم*عربده
پسره3:د نشد دیگه
ویو ته:
خیلی میترسیدم بلایی سرش بیاره باهمین فکر رفتم رو پل بانپو که دیدم 3تا پسر دارن ا/تمو اذیت میکنن و بهش دست میزنن ..خیلی عصبی از ماشین پیاده شدم و همشونو نقش زمین کردم ..ا/ت داشت با چشمای کیوت اشکیش منو با تعجب نگاه میکرد ..چشماش سیاه چاله ای بود که هر دفعه توش غرق میشدم ..این دختر با من چیکار کرده؟داشتم از زیبایی چشماش لذت میبردم که راهشو ازم کج کرد که بره میدونستم مقاومت میکنه پس بدون هیچ حرفی براید بغلش کردم و گذاشتمش تو ماشین خیلی شاکی بود منم رفتم نشستم تو ماشین..
ته:منــ..
ا/ت :هیچی نگو
ته:ولــ..
ا/ت:نشنیدی یا دوباره تکرار کنم؟!
خیلی شاکی بود پس تصمیم گرفتم تو راه هیچی نگم ...وقتی رسیدیم خونه ا/ت سریع رفت تو اتاق مشترکمونو درو قفل کرد به وضوح صدای هق هقاشو میشنیدم ..دخترکم خیلی لجبازه نمیذاره توضیح بدم و خودشو اذیت میکنه ..هوفف خیلی بی حوصله رفتم سمت کاناپه روش دراز کشیدم و یکم به ا/ت محلت دادم..ولی صدای گریه اش قلبو به درد میاورد پس رفتم کلید یدک برداشتم و رفتم سمت اتاق...
ویوا/ت:
وقتی رسیدیم به خونه بدون هیچ حرفی رفتم اتاق درو قفل کردم و روتخت خوابیدم و فقط گریه میکردم..یکم که گذشت صدای باز شدن در اومد ..به طرف مخالف در چرخیدم..تخت بالا و پایین شد که گرمای لبش گونه خیسمو لمس کرد ..با این حرکتش پتو رو کلا کشیدم رو سرم..
که تهیونگ هم روشو با پتو کشید ومنو از پشت بغل کرد..خواستم ازش فاصله بگیرم که بیشتر منو به خودش چسبوند و سرشو تو گردنم برو عمیق نفس کشید...
ته:بدون اینکه حرفامو بشنوی حق نداری اینطوری اشک بریزی رز مشکیم*بم و خشدار
ا/ت:...
ته:اون دختره هرزه خودش منو بوسید من به خواست خودم نبوسیدمش
ا/ت:ولی پشیمونم نبوده*بغضی
ته:من فقط تو شک بود..من معذرت میخوام که کل حواسم تو مهمونی پیشت بود کوشولوی من :)
ا/ت:ته دلمو شکستی خیلی بدم شکستی*گریه آروم
ته: من مرحم دلشکسته ات میشم قشنگم
ا/ت:..
ته:من بدون تو نمیتونم ا/ت ..تو شدی بخشی از وجودم که نباشی این دیوونه میمیره...
چرخیدم سمتش و خودمو بیشتر تو بغلش جا دادم ..
ا/ت:آشتی نیستماا فقط معتاد عطر تنتم
(تهیونگ یه بوسه به موهای بیبیش میزنه و تو بغل هم میخوابن)
حمایتشم؟🤗
پارت بعدی جنبه میخواد پس بی جنبه ها منتظر نمونن👌🏼🙃
پارت بعدی؟
از سالن خارج شدم تا برم دنبال ا/ت میخواستم سوار ماشینم بشم..
میا:تو چطور تونستی همچین کاری با ا/ت کنی هان؟اگه بلایی سر خودش بیاره چی میخوای چیکار کنی*داد
ته:...
رفتم سوار ماشین شدم و همه ی خیابونای سئول رو زیر و رو کردم همزمان هم به گوشیش زنگ میزدم ولی خاموش بود خیلی نگرانش شدم ..اون بد متوجه شده من واقعا نمیخواستم همچین چیزی بشه..
ویو ا/ت:
با پای پیاده مثل یه مرده متحرک با چشمای اشکی راه میرفتم به همه چی فک میکردم جز اینکه الان کجام.. به خودم که اومدم دیدم رو پل بانپو بودم ..از خونه خیلی فاصله داشتن پاهامو از شدت خستگی حس نمیکردم..با اون لباس باز با چشمای اشکی همه عجیب و غریب نگام میکردن ولی برام مهم نبود تصمیم گرفتم به یه جای خلوت برم ..شروع کردم به حرکت ..حرکت دادن جسم بی حس و ذهن شلوغ و روح شکسته کار آسونی نبود ..همینطور میرفتم که 3تا پسر اومدن جلوم خواستم از بینشون رد بشم ولی اجازه نمیدادن..
پسر1:کجا با این عجله..
ا/ت:برو کنار
پسره2:عاا انگار دخترمون شکست عشقی دیده
*همشون خندیدین
ا/ت:خفه شین بذارین برم*عربده
پسره3:د نشد دیگه
ویو ته:
خیلی میترسیدم بلایی سرش بیاره باهمین فکر رفتم رو پل بانپو که دیدم 3تا پسر دارن ا/تمو اذیت میکنن و بهش دست میزنن ..خیلی عصبی از ماشین پیاده شدم و همشونو نقش زمین کردم ..ا/ت داشت با چشمای کیوت اشکیش منو با تعجب نگاه میکرد ..چشماش سیاه چاله ای بود که هر دفعه توش غرق میشدم ..این دختر با من چیکار کرده؟داشتم از زیبایی چشماش لذت میبردم که راهشو ازم کج کرد که بره میدونستم مقاومت میکنه پس بدون هیچ حرفی براید بغلش کردم و گذاشتمش تو ماشین خیلی شاکی بود منم رفتم نشستم تو ماشین..
ته:منــ..
ا/ت :هیچی نگو
ته:ولــ..
ا/ت:نشنیدی یا دوباره تکرار کنم؟!
خیلی شاکی بود پس تصمیم گرفتم تو راه هیچی نگم ...وقتی رسیدیم خونه ا/ت سریع رفت تو اتاق مشترکمونو درو قفل کرد به وضوح صدای هق هقاشو میشنیدم ..دخترکم خیلی لجبازه نمیذاره توضیح بدم و خودشو اذیت میکنه ..هوفف خیلی بی حوصله رفتم سمت کاناپه روش دراز کشیدم و یکم به ا/ت محلت دادم..ولی صدای گریه اش قلبو به درد میاورد پس رفتم کلید یدک برداشتم و رفتم سمت اتاق...
ویوا/ت:
وقتی رسیدیم به خونه بدون هیچ حرفی رفتم اتاق درو قفل کردم و روتخت خوابیدم و فقط گریه میکردم..یکم که گذشت صدای باز شدن در اومد ..به طرف مخالف در چرخیدم..تخت بالا و پایین شد که گرمای لبش گونه خیسمو لمس کرد ..با این حرکتش پتو رو کلا کشیدم رو سرم..
که تهیونگ هم روشو با پتو کشید ومنو از پشت بغل کرد..خواستم ازش فاصله بگیرم که بیشتر منو به خودش چسبوند و سرشو تو گردنم برو عمیق نفس کشید...
ته:بدون اینکه حرفامو بشنوی حق نداری اینطوری اشک بریزی رز مشکیم*بم و خشدار
ا/ت:...
ته:اون دختره هرزه خودش منو بوسید من به خواست خودم نبوسیدمش
ا/ت:ولی پشیمونم نبوده*بغضی
ته:من فقط تو شک بود..من معذرت میخوام که کل حواسم تو مهمونی پیشت بود کوشولوی من :)
ا/ت:ته دلمو شکستی خیلی بدم شکستی*گریه آروم
ته: من مرحم دلشکسته ات میشم قشنگم
ا/ت:..
ته:من بدون تو نمیتونم ا/ت ..تو شدی بخشی از وجودم که نباشی این دیوونه میمیره...
چرخیدم سمتش و خودمو بیشتر تو بغلش جا دادم ..
ا/ت:آشتی نیستماا فقط معتاد عطر تنتم
(تهیونگ یه بوسه به موهای بیبیش میزنه و تو بغل هم میخوابن)
حمایتشم؟🤗
پارت بعدی جنبه میخواد پس بی جنبه ها منتظر نمونن👌🏼🙃
پارت بعدی؟
۵.۵k
۰۶ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.