رمان
#رمان
دوست پسر مافیای من
#پارت۴
+(بردمش تو اتاق و گزاشتمش رو تخت)چون امروز روز سختی داشتی فعلا باهات کاری ندارم(روش خیمه زدم و دستم و کردم تو لباسش)
_تهیونگ...چیکار میکنی؟دستت و در بیار(هلش دادم عقب و از تخت افتاد)
+ا.ت ا.ت تو الان دوست دخترمی...(دوباره روش خیمه زدم و ایندفعه دستاش و گرفتم که هلم نده)...پس باهام کنار بیا
_دیوونه شدی؟ما فقط یه بوسه داشتیم
+(دوباره لبامو گذاشتم رو لباش و ول کردم) دوبار
_بازم اینجوری که نمیشه
+حتما کیس مارک؟
_...حتی کیس مارک کردن
+خوب پس لختی چی؟
_...نه گفتی کاری نمیکنی
+نگران نباش شوخی کردم (بغلش کردم)بخواب فردا دوباره با همیم
_من فردا میرم اوکی؟
+...
_سکوت یعنی رضایت
¥پرش زمانی فردا صبح
_(چشام و مالوندم و بلند شدم رفتم سمت آشپز خونه که دیدم تهیونگ داره سبزی خورد میکنه رفتم کنارش و نگا کردم)
+صبح بخیر کیوتم
_صبح بخیر ... ناهار چیه؟
+میخوام بیبیمپاپ درست کنم
_اوم به به
+وایمیستی اذیت نمیشی؟
_نه اوکیه
+هر جور راحتی...راستی امروز باید برم یکی و نفله کنم تو هم میایی؟
_(خودم نمیدونستم چجوریم فقط نگاش کردم)
+(دیدم به طرز کیوتی داره نگام میکنه دوباره سیستمام ریخت به هم)میشه اینطوری نگام نکنی سیستمم میریزه به هم
_خوب پس امروز هیچ جا نمیری چون من میخوام برم
+...
_(دیدم دوباره هیچی نگفت)تهیونگ...چرا ساکت شدی؟
+چرا اینقدر عجله داری که بری؟
_خوب...یه دختر نباید تو خونه یه مرد غریبه باشه
+ا.ت من دوست پسرتم غریبه نیستم
_(هیچی نگفتم و فقط به دستاش نگاه کردم که داشت سبزی خورد میکرد)
+(داشتم سبزی و خورد میکردم که یهو دستمو بریدم)اَییش شت
_او ... حالت خوبه؟وایسا ببینم چسب زخم دارم...(رفتم تو کیفم و گشتم و چسب زخم پیدا کردم ... اومدم زدم به دست تهیونگ)
+(تپش قلب گرفتم فقط نگاش میکردم تا اینکه تموم شد)... عم ... مرسی ممنون
_خوا
(زنگ در و زدن)
+(تفنگ و از رو میز برداشتم)وایسا ببینم کیه
_(داشتم بقیه سبزیا رو خورد میکردم که صدای جیغ یه دختر اومد... دویدم سمت در و لیسا رو دیدم که آیو رو بغل کرده)
(لیسا~)
~نزنی ... ا اگه بزنی میزنم
_او...لیسا ... تو اینجا چیکار میکنی
~(رفتم تو و دست آ.ت رو گرفتم) ا.ت بدو باید بریم این تفنگ داره
_خسته نباشی خودم میدونم(دوباره رفتم سر وقتی سبزیا
~... ا.ت...این آقا کیه؟
_خوب کس خاصی نیست اون...
+دوست پسرشم
_(خیلی عصبانی به تهیونگ نگا کردم و بعد به لیسا و آیو)
(آیو&)
&د دوست پسرشی؟
~پرااام
_نه نه نه داره الکی میگه
+مگه من شوخی دارم؟
&باورم نمیشه ا.ت یه همچین آدم خوشتیپه قد بلنده خوشگل...
_آیو...ببند
+نه بزار بگه داشت خوشم میومد ... نه از آیو ... از تو که من گیرت افتادم
_(با حرص)تهیونگ...ببند
+چَشُم
&خوب پحث و من شروع میکنم شغل آقا پسر چیه؟
_خوب...اون ما
+مهندسم
_(با تعجب بهش نگا کردم)آره خونه زندگیش که اینو میگه
+نگران نباش اگه زنم بشی قول میدم درستش کنم
&او...
+سوال بعد
&چجوری با ا.ت آشنا شدی؟
+خوب...داشت با تلفن حرف میزد اونموقع دیدمش
_آره منم اون موقع دیدمش
&واو خدا کنه یه دوست پسر اینجوری هم به من بده
+متاسفم من مال ا.ت هستم
_(خنده از رو الکی زدم و نگاش کردم)تهیونگ میشه ببندی؟...خوب ما دیگه بریم شب میشه یه موقع
+چ چی؟آلان؟آلان که ناهار میخواییم بخوریم بعدش با هم بیشتر آشنا شیم و...
¥پرش زمانی ۲ هفته بعد
+(دقیقا دو هفته شده که ا.ت و دوستاشو به بهونه های مختلف نگه داشتم ولی امروز واقا میخوان برن)
_آیو جورابم و ندیدی؟
&تو کیفم
_اوکی
~خوب ماشین آمادست
+...حالا مجبورین برین؟
_تهیونگ دو هفته اس مارو به بهونه های مختلف نگه داشتی
+خوب...دو
_بریم دیگه خدافظ تهیونگ
+...خدافظ(رفتم جلوی در و باهاشون خدافظی کردم بعد درو بستم.رفتم رو مبل نشستم و به سقف خیره شدم)
¥پرش زمانی ساعت ۱۲ شب
+(رو تختم دراز کشیده بودم و سعی میکردم خوابم ببره ... تا اینکه زنگ در و زدن)اَیش آخه آلان باید تفنگ به دست بشم؟(تفنگ و از رو میز کنار تختم برداشتم و رفتم سمت در ... درو باز کردم و نشونه گرفتم که) و وات؟
_او...سلام هه خواب بودی؟
+تو اینجا چیکار میکنی؟
_خوب ... من آبمو جا گذاشتم
+؟
_اَیشش خوب راستش دلم برات تنگ شده بود
+...دلت ب برای من تنگ شد؟
_خوب آره چرا که نه
+یه سوال آلان من کیتم؟
_...دوست پسر مافیای من
+(خز ذوق شدم و پریدم بغلش)بیب امشب من و به یه شب رویایی دعوت میکنی؟
_...نه دیگه قول دادی کاری نکنی
+باشه ییب(محکم تر بغلش کردم)
۵¥سال بعد
_(داشتم به بچم شیر میدادم که تهیونگ اومد تو)
+یاا ا.ت به چه جراتی اون چیزی که مال منه رو دادی به پچت؟
_خو... بلاخره باید شیر بخوره
+اصلا من قهر میکنم بعدش بیا از دلم در بیار
_واد...
+فاخ
خو اینم پارت آخر رمان از کس خاصی میخوایین بگین :)
دوست پسر مافیای من
#پارت۴
+(بردمش تو اتاق و گزاشتمش رو تخت)چون امروز روز سختی داشتی فعلا باهات کاری ندارم(روش خیمه زدم و دستم و کردم تو لباسش)
_تهیونگ...چیکار میکنی؟دستت و در بیار(هلش دادم عقب و از تخت افتاد)
+ا.ت ا.ت تو الان دوست دخترمی...(دوباره روش خیمه زدم و ایندفعه دستاش و گرفتم که هلم نده)...پس باهام کنار بیا
_دیوونه شدی؟ما فقط یه بوسه داشتیم
+(دوباره لبامو گذاشتم رو لباش و ول کردم) دوبار
_بازم اینجوری که نمیشه
+حتما کیس مارک؟
_...حتی کیس مارک کردن
+خوب پس لختی چی؟
_...نه گفتی کاری نمیکنی
+نگران نباش شوخی کردم (بغلش کردم)بخواب فردا دوباره با همیم
_من فردا میرم اوکی؟
+...
_سکوت یعنی رضایت
¥پرش زمانی فردا صبح
_(چشام و مالوندم و بلند شدم رفتم سمت آشپز خونه که دیدم تهیونگ داره سبزی خورد میکنه رفتم کنارش و نگا کردم)
+صبح بخیر کیوتم
_صبح بخیر ... ناهار چیه؟
+میخوام بیبیمپاپ درست کنم
_اوم به به
+وایمیستی اذیت نمیشی؟
_نه اوکیه
+هر جور راحتی...راستی امروز باید برم یکی و نفله کنم تو هم میایی؟
_(خودم نمیدونستم چجوریم فقط نگاش کردم)
+(دیدم به طرز کیوتی داره نگام میکنه دوباره سیستمام ریخت به هم)میشه اینطوری نگام نکنی سیستمم میریزه به هم
_خوب پس امروز هیچ جا نمیری چون من میخوام برم
+...
_(دیدم دوباره هیچی نگفت)تهیونگ...چرا ساکت شدی؟
+چرا اینقدر عجله داری که بری؟
_خوب...یه دختر نباید تو خونه یه مرد غریبه باشه
+ا.ت من دوست پسرتم غریبه نیستم
_(هیچی نگفتم و فقط به دستاش نگاه کردم که داشت سبزی خورد میکرد)
+(داشتم سبزی و خورد میکردم که یهو دستمو بریدم)اَییش شت
_او ... حالت خوبه؟وایسا ببینم چسب زخم دارم...(رفتم تو کیفم و گشتم و چسب زخم پیدا کردم ... اومدم زدم به دست تهیونگ)
+(تپش قلب گرفتم فقط نگاش میکردم تا اینکه تموم شد)... عم ... مرسی ممنون
_خوا
(زنگ در و زدن)
+(تفنگ و از رو میز برداشتم)وایسا ببینم کیه
_(داشتم بقیه سبزیا رو خورد میکردم که صدای جیغ یه دختر اومد... دویدم سمت در و لیسا رو دیدم که آیو رو بغل کرده)
(لیسا~)
~نزنی ... ا اگه بزنی میزنم
_او...لیسا ... تو اینجا چیکار میکنی
~(رفتم تو و دست آ.ت رو گرفتم) ا.ت بدو باید بریم این تفنگ داره
_خسته نباشی خودم میدونم(دوباره رفتم سر وقتی سبزیا
~... ا.ت...این آقا کیه؟
_خوب کس خاصی نیست اون...
+دوست پسرشم
_(خیلی عصبانی به تهیونگ نگا کردم و بعد به لیسا و آیو)
(آیو&)
&د دوست پسرشی؟
~پرااام
_نه نه نه داره الکی میگه
+مگه من شوخی دارم؟
&باورم نمیشه ا.ت یه همچین آدم خوشتیپه قد بلنده خوشگل...
_آیو...ببند
+نه بزار بگه داشت خوشم میومد ... نه از آیو ... از تو که من گیرت افتادم
_(با حرص)تهیونگ...ببند
+چَشُم
&خوب پحث و من شروع میکنم شغل آقا پسر چیه؟
_خوب...اون ما
+مهندسم
_(با تعجب بهش نگا کردم)آره خونه زندگیش که اینو میگه
+نگران نباش اگه زنم بشی قول میدم درستش کنم
&او...
+سوال بعد
&چجوری با ا.ت آشنا شدی؟
+خوب...داشت با تلفن حرف میزد اونموقع دیدمش
_آره منم اون موقع دیدمش
&واو خدا کنه یه دوست پسر اینجوری هم به من بده
+متاسفم من مال ا.ت هستم
_(خنده از رو الکی زدم و نگاش کردم)تهیونگ میشه ببندی؟...خوب ما دیگه بریم شب میشه یه موقع
+چ چی؟آلان؟آلان که ناهار میخواییم بخوریم بعدش با هم بیشتر آشنا شیم و...
¥پرش زمانی ۲ هفته بعد
+(دقیقا دو هفته شده که ا.ت و دوستاشو به بهونه های مختلف نگه داشتم ولی امروز واقا میخوان برن)
_آیو جورابم و ندیدی؟
&تو کیفم
_اوکی
~خوب ماشین آمادست
+...حالا مجبورین برین؟
_تهیونگ دو هفته اس مارو به بهونه های مختلف نگه داشتی
+خوب...دو
_بریم دیگه خدافظ تهیونگ
+...خدافظ(رفتم جلوی در و باهاشون خدافظی کردم بعد درو بستم.رفتم رو مبل نشستم و به سقف خیره شدم)
¥پرش زمانی ساعت ۱۲ شب
+(رو تختم دراز کشیده بودم و سعی میکردم خوابم ببره ... تا اینکه زنگ در و زدن)اَیش آخه آلان باید تفنگ به دست بشم؟(تفنگ و از رو میز کنار تختم برداشتم و رفتم سمت در ... درو باز کردم و نشونه گرفتم که) و وات؟
_او...سلام هه خواب بودی؟
+تو اینجا چیکار میکنی؟
_خوب ... من آبمو جا گذاشتم
+؟
_اَیشش خوب راستش دلم برات تنگ شده بود
+...دلت ب برای من تنگ شد؟
_خوب آره چرا که نه
+یه سوال آلان من کیتم؟
_...دوست پسر مافیای من
+(خز ذوق شدم و پریدم بغلش)بیب امشب من و به یه شب رویایی دعوت میکنی؟
_...نه دیگه قول دادی کاری نکنی
+باشه ییب(محکم تر بغلش کردم)
۵¥سال بعد
_(داشتم به بچم شیر میدادم که تهیونگ اومد تو)
+یاا ا.ت به چه جراتی اون چیزی که مال منه رو دادی به پچت؟
_خو... بلاخره باید شیر بخوره
+اصلا من قهر میکنم بعدش بیا از دلم در بیار
_واد...
+فاخ
خو اینم پارت آخر رمان از کس خاصی میخوایین بگین :)
۵.۳k
۰۱ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.