part: 57
"𝐦𝐲 𝐝𝐚𝐝𝐝𝐲"
"ویو انالی"
نمیدونم چرا وای با اینکه غیر احساسی داشت مطمئنم میکرد بلایی سرم قرار نیست بیاد ...دلم گرم شد
ترسم ریخت
ولی باید رو احساساتش کار کنا😂
دستامو رو صورتم گذاشتم
تا اشکام و پاک کنم ولی بازم گریه ام بند نمیومد
یه دفعه جلوم رو یه پاش نشست
ته: بسه دیگه...نظرت چیه بجایه خونه بریم دور بزنیم؟
انا: چی؟(تعجب)
این پرا یه دفعه مهربون شد؟
ته: یا بریم خونه..فک نکنم گشتن و دوست داشته باشی..حالتم خوب نیس
وای نه
حاظرم هر کاری کنم دوباره تو اونه درو دیوار و نگاه نکنم
انا: نه نه، عالیم...بریم....بیرون
ته: پاشو پس
رفتم سرویسو صورتم و که پره اشک شده بود شستم
امدم بیرون
در باز کردم
اما: بریم
تهیونگ امد سمت درو اون جعبه وسایلو برداشت
درو باز کردم و از پله ها رفتیم پایین
سوار ماشین شدیم
ساعت ۵ بعد از ظهر بود
ماشینو روشن کرد
انا: کجا بریم؟
ته: با اون بازی هایی که داری ، یعنی اینکه بلدی باز ی کامپیوتری بازی کنی
انا: ارع
ته: یجا رو میشناسم بازیایه زیادی داره ..
خندم گرفت یعنی این کوه غرور بازی کردنم بلده؟
ته: چته؟
انا: تو بازی بلدی؟
مودی نگام کرد
ته: مگه چمه؟
انا: هیچی
ته: اصلا وایسا شرطی ...ببینیم کی برنده میشه
انا: میبینم جناب کیم
ته: همچین خانم کیم....
هان؟
کیم؟
فک کنم سکوت بهتره
ولی من گشنم جز قهوه چییزی نخوردم
انا: میگم
ته: هوم؟
انا: میشه قبلش یچییزی بخوریم......از صبح هیچی نخوردم
ته: ارع منم.....ولی الان تو این ساعت بجز فس فود چییزی گیرمون نمیاد
انا: اشکال ندارههه...فقط یچی بخوریم
ته: باشه
انا: ممنون( شنگول)
یکم طول کشید ولی جلویه یه ماشین که پشتش غذا داشت نگه داشت
ته: چی میخوای؟
انا: سیب زمینییییی
ته: همین:؟!
انا: با سسس بی نهایت تند( ادمینتو😂)
ته: باشه
تهیونگ از ماشین پیاده شد
و سفارش داد
و داخل نشست
ته: خودش میاره
انا: باشه
یکم گذشت که احساس کردم قرار نیست نگاه تهیونگ از روم برداشته شه
انا: چییزی شده؟
ته: ارع
انا: چی؟
ته:میای بیخیال اون قوانینایه مزخرف شیم؟
انا: برا چی ؟
ته: جون من نمیتونم تحملشون کنم
چرا داره مغزم قاتی میکنه ؟!
انا: نمیفهمم
ته::
"ویو انالی"
نمیدونم چرا وای با اینکه غیر احساسی داشت مطمئنم میکرد بلایی سرم قرار نیست بیاد ...دلم گرم شد
ترسم ریخت
ولی باید رو احساساتش کار کنا😂
دستامو رو صورتم گذاشتم
تا اشکام و پاک کنم ولی بازم گریه ام بند نمیومد
یه دفعه جلوم رو یه پاش نشست
ته: بسه دیگه...نظرت چیه بجایه خونه بریم دور بزنیم؟
انا: چی؟(تعجب)
این پرا یه دفعه مهربون شد؟
ته: یا بریم خونه..فک نکنم گشتن و دوست داشته باشی..حالتم خوب نیس
وای نه
حاظرم هر کاری کنم دوباره تو اونه درو دیوار و نگاه نکنم
انا: نه نه، عالیم...بریم....بیرون
ته: پاشو پس
رفتم سرویسو صورتم و که پره اشک شده بود شستم
امدم بیرون
در باز کردم
اما: بریم
تهیونگ امد سمت درو اون جعبه وسایلو برداشت
درو باز کردم و از پله ها رفتیم پایین
سوار ماشین شدیم
ساعت ۵ بعد از ظهر بود
ماشینو روشن کرد
انا: کجا بریم؟
ته: با اون بازی هایی که داری ، یعنی اینکه بلدی باز ی کامپیوتری بازی کنی
انا: ارع
ته: یجا رو میشناسم بازیایه زیادی داره ..
خندم گرفت یعنی این کوه غرور بازی کردنم بلده؟
ته: چته؟
انا: تو بازی بلدی؟
مودی نگام کرد
ته: مگه چمه؟
انا: هیچی
ته: اصلا وایسا شرطی ...ببینیم کی برنده میشه
انا: میبینم جناب کیم
ته: همچین خانم کیم....
هان؟
کیم؟
فک کنم سکوت بهتره
ولی من گشنم جز قهوه چییزی نخوردم
انا: میگم
ته: هوم؟
انا: میشه قبلش یچییزی بخوریم......از صبح هیچی نخوردم
ته: ارع منم.....ولی الان تو این ساعت بجز فس فود چییزی گیرمون نمیاد
انا: اشکال ندارههه...فقط یچی بخوریم
ته: باشه
انا: ممنون( شنگول)
یکم طول کشید ولی جلویه یه ماشین که پشتش غذا داشت نگه داشت
ته: چی میخوای؟
انا: سیب زمینییییی
ته: همین:؟!
انا: با سسس بی نهایت تند( ادمینتو😂)
ته: باشه
تهیونگ از ماشین پیاده شد
و سفارش داد
و داخل نشست
ته: خودش میاره
انا: باشه
یکم گذشت که احساس کردم قرار نیست نگاه تهیونگ از روم برداشته شه
انا: چییزی شده؟
ته: ارع
انا: چی؟
ته:میای بیخیال اون قوانینایه مزخرف شیم؟
انا: برا چی ؟
ته: جون من نمیتونم تحملشون کنم
چرا داره مغزم قاتی میکنه ؟!
انا: نمیفهمم
ته::
۱۷.۲k
۰۴ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.