سلام گل های تو خونه ببخشید پارت جدید رو دیر گذاشمSorry:)
سلام گل های تو خونه ببخشید پارت جدید رو دیر گذاشمSorry:)
حس عاشق شدن
ا.ت: اگر همین کارارو انجام ندی خیلی خوب میشه
جونگ کوک: باشه( تودلش(فکر کردی میزارم من رو تو غیرتی ام نه نه نمیشه)
دکتر: خب خانم ا.ت تا ۲ساعت دیگه مرخصه:)
جونگ کوک: مرسی دکتر
جونگ کوک کارای ترخیص رو انجام داد و ا.ت ۲ساعت دیگه مرخص شد و اومد خونه
ا.ت: من نمیزارم اون کسی که کشته تهیونگو بزارم به امان خدا من باید انتقاممو بگیرم آها زنگ میزنم به لیسا
(بچه های گل لیسا کاراگاه داره که رئیس و صاحبش لیساعه و کارای طحقیقاتی رو انجام داده و انگاری یک نفر هم داخل خونه بوده که میشه سه نفر )
ا.ت: الو؟ لیسا؟ چیشد؟
لیسا: ا.ت سلام ا.ت نه فقط۳تا سرنخ پیدا کردم
ا.ت: خیلی خیلی خوبه مرسی خب بگو
لیسا: ۱اینکه هویتش مرد بوده ۲مفش چرمی پاش بوده ۳ اسلحه رو جا گذاشته و باید از روی اثر انگشت بدی به نامحون تا بررسی کنه ما برسی کردیم ولی تا نامجون نباشه مشخص نمیشه
ا.ت: اوکی مرسی بازم واقعا صمیمی ترین رفیقه من تویی:)
لیسا: وای خجالتم نده دیگه، خواهش میکنم
ا.ت: خب تهیونگ باکی صمیمیه باکسی مشکل داشتع فامیلاش چی؟
لیسا: با فامیلاش هیچ مشکلی نداره و طلبکار هم نداشته و باکسی مشکل نداشته و فامیل های کمی داره و حتی با فامیلاش هیچ رفت و آمدی نداره و و چند تا دوست صمیمی داره که اسماشونو میگم
جئون جونگ کوک، پارک جیمین، مین یونگی، و کیم نامجون که خودت هم میشناسی ا.ت و به نظرم برو درباره رفیق های تهیونک از نامجون بگیر
ا.ت: وای بهتر از این نمیشه خیلی ممنونم ازت لیسا
لیسا: خواهش میکنم و اینکه مشخصات رفیقاش هم میخوای؟
ا.ت: آره آرههههه
دیگه مشخصات رو گفت و گفت که اینا همشون بحز، نامجون مافیا هستن همین و زنگ زد به نامجون و همچی رو پرسید و ازش آدرس اعضا رو خواست تا بهش بدع و رفت اونجا و نامجون گفت احتمال داره که دونفر باهم یک نفرو به قتل رسونده باشن برای همین میره خونه اعضا
ا.ت: خب اول از جیمین شروع میکنیم
ا.ت: سلام جیمین!
جیمین: سلام ا.ت بیا داخل سردت میشه
ا.ت: خیلی ممنونم
جیمین: ا.ت بازم بهت تسلیت میگم عزیزم
ا.ت: مرسی جیمین ولی اینکه اون موقع کجا بودی چرا نیومدی؟(داره ازش حرف میکشه)
جیمین: من داشتم غذا، میخوردم تو هتل
(دوستان غدا گوشت بوده) ا.ت حرف میزنه تا ۱ساعت دیگه میره پیش یونگی و بعد حرف زدن همین سوال رو میپرسه
ا.ت: یونگی چرا نیومدی؟
یونگی: من رفته بودم روستا پیش مادر بزرگم اون بیمار بود
ا.ت: ام ببخشید ای کاش ازت نپرسیده بودم و شرمنده و خدا شفا به مامانبزرگت بده
یونگی: مرسی ا.ت و این حرفا چیه تو مثل خواهرمی
یونگی تو دلش:(هرکی با من درافتاد ور افتاد)
ا.ت: رکب خوردیم کیومرث🌚
پارت بعد آپ میشه صبر......
حس عاشق شدن
ا.ت: اگر همین کارارو انجام ندی خیلی خوب میشه
جونگ کوک: باشه( تودلش(فکر کردی میزارم من رو تو غیرتی ام نه نه نمیشه)
دکتر: خب خانم ا.ت تا ۲ساعت دیگه مرخصه:)
جونگ کوک: مرسی دکتر
جونگ کوک کارای ترخیص رو انجام داد و ا.ت ۲ساعت دیگه مرخص شد و اومد خونه
ا.ت: من نمیزارم اون کسی که کشته تهیونگو بزارم به امان خدا من باید انتقاممو بگیرم آها زنگ میزنم به لیسا
(بچه های گل لیسا کاراگاه داره که رئیس و صاحبش لیساعه و کارای طحقیقاتی رو انجام داده و انگاری یک نفر هم داخل خونه بوده که میشه سه نفر )
ا.ت: الو؟ لیسا؟ چیشد؟
لیسا: ا.ت سلام ا.ت نه فقط۳تا سرنخ پیدا کردم
ا.ت: خیلی خیلی خوبه مرسی خب بگو
لیسا: ۱اینکه هویتش مرد بوده ۲مفش چرمی پاش بوده ۳ اسلحه رو جا گذاشته و باید از روی اثر انگشت بدی به نامحون تا بررسی کنه ما برسی کردیم ولی تا نامجون نباشه مشخص نمیشه
ا.ت: اوکی مرسی بازم واقعا صمیمی ترین رفیقه من تویی:)
لیسا: وای خجالتم نده دیگه، خواهش میکنم
ا.ت: خب تهیونگ باکی صمیمیه باکسی مشکل داشتع فامیلاش چی؟
لیسا: با فامیلاش هیچ مشکلی نداره و طلبکار هم نداشته و باکسی مشکل نداشته و فامیل های کمی داره و حتی با فامیلاش هیچ رفت و آمدی نداره و و چند تا دوست صمیمی داره که اسماشونو میگم
جئون جونگ کوک، پارک جیمین، مین یونگی، و کیم نامجون که خودت هم میشناسی ا.ت و به نظرم برو درباره رفیق های تهیونک از نامجون بگیر
ا.ت: وای بهتر از این نمیشه خیلی ممنونم ازت لیسا
لیسا: خواهش میکنم و اینکه مشخصات رفیقاش هم میخوای؟
ا.ت: آره آرههههه
دیگه مشخصات رو گفت و گفت که اینا همشون بحز، نامجون مافیا هستن همین و زنگ زد به نامجون و همچی رو پرسید و ازش آدرس اعضا رو خواست تا بهش بدع و رفت اونجا و نامجون گفت احتمال داره که دونفر باهم یک نفرو به قتل رسونده باشن برای همین میره خونه اعضا
ا.ت: خب اول از جیمین شروع میکنیم
ا.ت: سلام جیمین!
جیمین: سلام ا.ت بیا داخل سردت میشه
ا.ت: خیلی ممنونم
جیمین: ا.ت بازم بهت تسلیت میگم عزیزم
ا.ت: مرسی جیمین ولی اینکه اون موقع کجا بودی چرا نیومدی؟(داره ازش حرف میکشه)
جیمین: من داشتم غذا، میخوردم تو هتل
(دوستان غدا گوشت بوده) ا.ت حرف میزنه تا ۱ساعت دیگه میره پیش یونگی و بعد حرف زدن همین سوال رو میپرسه
ا.ت: یونگی چرا نیومدی؟
یونگی: من رفته بودم روستا پیش مادر بزرگم اون بیمار بود
ا.ت: ام ببخشید ای کاش ازت نپرسیده بودم و شرمنده و خدا شفا به مامانبزرگت بده
یونگی: مرسی ا.ت و این حرفا چیه تو مثل خواهرمی
یونگی تو دلش:(هرکی با من درافتاد ور افتاد)
ا.ت: رکب خوردیم کیومرث🌚
پارت بعد آپ میشه صبر......
۳.۱k
۲۴ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.