تکپارتی هیونجین: وقتی تو اتاق تمرین ...
تکپارتی هیونجین: وقتی تو اتاق تمرین ...
#هیونجین
وقتی تو اتاق تمرین وسط کیس اعضا همگی میان تو و میبینن و شما متوجه نمیشین
.
+ آه..هیون .. خیلی خسته شدم..
روی زمین نشستی و با دستمال ابیت عرقی که کرده بودی رو پاکیدی
نگاهتو دادی به هیونجین که داشت هنوزم دنسو میرفت
دوباره نگاهتو دادی به پایین
+ بسه .. بیا بشین خسته شدی
آخرین حرکتو هم رفت و با صدای مردونش و جذابش لب زد
=خسته نباشی
روی زمین دراز کشیدی و به سقف زل زدی
+ممنون
هیون بطری آبی که کنار کیفش گذاشته بود رو برداشت و به سر کشید و با نفس زنان مثل چی داشت ابو میخورد
محو زیباییش شده بودی
زیادی هات بود مخصوصا نحو اب خوردنش زیادی خفنش میکرد و باعث میشد از خود بی خود بشی
همینجوری محوش شده بودی که نگاهشو داد بهت و با پوزخند گفت
=نکنه عاشقم شدی
نگاهتو ازش گرفتی و دوباره به سقف زل روی هردو دستتو زیر سرت گذاشتی و زانو هاتو صاف کردی
+ از قبل بودم و هستم
نزدیکت شد و اونم روی زمین نشست و سرشو برگردوند به طرف تو
= بنظرت یه چیزی یاددت نرفته؟
+ چی..؟ * نگاهتو دادی بهش * باید کاری انجام میدادم؟
=هوم..
+چی؟
= یاددت رفته..؟ * خم شد و صورتشو نزدیک صورتت کرد و لباشو اویزون کرد*
با حالت پوکری گفتی
+هیوناااا
اخم ساختگی کرد و حالا کاملا روبه روت بود و با هردو دستش روی زمین اثیرت کرده بود
+یاا هیونااا
هردو دستت که زیر سرت بود رو برداشتی و به سینه های پر عضله ای هیون که خیلی نزدیک سینه های خودت بود گذاشتی هلش دادی ولی هیچ تاثیری نداشت هیون یکمم حرکت نکرد پوزخندی زد
و خم شد و زمزمه کرد
لباش به لبای صورتی تو وقتی داشت زمزمه میکرد بهت برخورد میکرد
= خیلی وقته..نتونستم طعمشون رو بچشم..*یه چشمات نگاه کرد* حالا وقت چشیدن طعمشه بیب..
و لباشو رو لبات قرار داد..
توعم دلت نمیخواست از این بوسه دست بکشی..پس گذاشتی هرچقدر بخواد ببوستت البته توهم باهاش همکاری میکردی
با اشتیاق و شوق داشتین لبای همو میمکندین و حالا کاملا روت بود و تو هم دستاتو دور گردنش حقله کرده بودین..اما..متوجه چیزی نشده بودین...
اعضا بخصوص چان خیلی اعصبانی به شما دوتا که اصلا تو باغ نبودید نگاه میکرد
فلیکس و سونگمین خنده ریزی کردن که لینو لب زد
_بهبه..چشممون روشن..
با شنیدن صدای آشنایی بوسه رو متوقف کردین و دوتاتونم به بالا سرتون
نگاه کردین اعضا با لبخند شیطونی نگاهتون میکرد
جز چان
+ چ..چان..
= پ..پسرا..
میتونستین با نگاه چان بفهمین که چقدر اعصبانیه..
^شما دوتا..توله سگ..* نگاه کرد به دوتاتون*میکشمتونننن
این گونه بود که هردوتاتونم کل کمپانی رو دور زدین و اخرش با دمپایی مخصوص چان حسابی کتک خوردین🌚
#هیونجین
وقتی تو اتاق تمرین وسط کیس اعضا همگی میان تو و میبینن و شما متوجه نمیشین
.
+ آه..هیون .. خیلی خسته شدم..
روی زمین نشستی و با دستمال ابیت عرقی که کرده بودی رو پاکیدی
نگاهتو دادی به هیونجین که داشت هنوزم دنسو میرفت
دوباره نگاهتو دادی به پایین
+ بسه .. بیا بشین خسته شدی
آخرین حرکتو هم رفت و با صدای مردونش و جذابش لب زد
=خسته نباشی
روی زمین دراز کشیدی و به سقف زل زدی
+ممنون
هیون بطری آبی که کنار کیفش گذاشته بود رو برداشت و به سر کشید و با نفس زنان مثل چی داشت ابو میخورد
محو زیباییش شده بودی
زیادی هات بود مخصوصا نحو اب خوردنش زیادی خفنش میکرد و باعث میشد از خود بی خود بشی
همینجوری محوش شده بودی که نگاهشو داد بهت و با پوزخند گفت
=نکنه عاشقم شدی
نگاهتو ازش گرفتی و دوباره به سقف زل روی هردو دستتو زیر سرت گذاشتی و زانو هاتو صاف کردی
+ از قبل بودم و هستم
نزدیکت شد و اونم روی زمین نشست و سرشو برگردوند به طرف تو
= بنظرت یه چیزی یاددت نرفته؟
+ چی..؟ * نگاهتو دادی بهش * باید کاری انجام میدادم؟
=هوم..
+چی؟
= یاددت رفته..؟ * خم شد و صورتشو نزدیک صورتت کرد و لباشو اویزون کرد*
با حالت پوکری گفتی
+هیوناااا
اخم ساختگی کرد و حالا کاملا روبه روت بود و با هردو دستش روی زمین اثیرت کرده بود
+یاا هیونااا
هردو دستت که زیر سرت بود رو برداشتی و به سینه های پر عضله ای هیون که خیلی نزدیک سینه های خودت بود گذاشتی هلش دادی ولی هیچ تاثیری نداشت هیون یکمم حرکت نکرد پوزخندی زد
و خم شد و زمزمه کرد
لباش به لبای صورتی تو وقتی داشت زمزمه میکرد بهت برخورد میکرد
= خیلی وقته..نتونستم طعمشون رو بچشم..*یه چشمات نگاه کرد* حالا وقت چشیدن طعمشه بیب..
و لباشو رو لبات قرار داد..
توعم دلت نمیخواست از این بوسه دست بکشی..پس گذاشتی هرچقدر بخواد ببوستت البته توهم باهاش همکاری میکردی
با اشتیاق و شوق داشتین لبای همو میمکندین و حالا کاملا روت بود و تو هم دستاتو دور گردنش حقله کرده بودین..اما..متوجه چیزی نشده بودین...
اعضا بخصوص چان خیلی اعصبانی به شما دوتا که اصلا تو باغ نبودید نگاه میکرد
فلیکس و سونگمین خنده ریزی کردن که لینو لب زد
_بهبه..چشممون روشن..
با شنیدن صدای آشنایی بوسه رو متوقف کردین و دوتاتونم به بالا سرتون
نگاه کردین اعضا با لبخند شیطونی نگاهتون میکرد
جز چان
+ چ..چان..
= پ..پسرا..
میتونستین با نگاه چان بفهمین که چقدر اعصبانیه..
^شما دوتا..توله سگ..* نگاه کرد به دوتاتون*میکشمتونننن
این گونه بود که هردوتاتونم کل کمپانی رو دور زدین و اخرش با دمپایی مخصوص چان حسابی کتک خوردین🌚
۱۹.۵k
۲۵ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.