پارات اجبار مرگ عاشقانه 8پارات کی می نویسه 😐😐
دیانا:ظهر بود خونه خودمون بودم سر گوشی بودم ارسلان
زنگ میزنم
اپارسل:الو دیانااا
دیانا:هوم
پارسا :چته چرا سر حال نیستی
دیانا:حوصلم سر رفته
پارسا :میای بریم دور دور
دیانا:اره
دیانا:داشتم از خوش حالی حاضر میشدم
پارسا معمولی: باید یک نقطه برای این دختر نفره بکشم
ارسلان نبود پارسا معمولی بود که برای مرگ دیانا زیادی حوصله داشت
دیانا :سلام ارسلان
پارسا :سلام خوبی
دیانا :مرسی میگم بریم دریا تورو خدا🥺
پارسا :نه یک جا میخوام ببرمت کیف کنی
پارسا میخواست دیانا سرد خونه ببره که خونشه که بکشتش
دیانا:باشه هرچی تو بگی 😏
پارسا دیانا رو برد سرد خونه
دیانا: کجا هست اینجا ارسلان
پارسا در سمت دیانا رو قفل کرد
پارسا:ارسلان کیه بابا
دیانا:خوب این سوال داره تو دیگه
پارسا :من من ارسلانم من پارسا معمولی به نفس ارسلان کاشی ما باهم خیلی تو مدرسه دعوا داشتیم سرشو سر عشقش خالی میکنم
دیانا :عشقش
پارسا:اره عشقش تو
دیانا:من
پارسا:مگه نیستی
دیانا :نمیدونم
پارسا :مثل اینکه اقا بد فاز نگفته به شما
ارسلان هی میاد دمه در خونتون چون دوست داره مدرسه که بودیم میگفت یه دختر رو دوست دارم به نام دیانا رحیمی نیستی
دیانا:,اره دیانا رحیمی هستم
پارسا :پس دوست داره
دیانا در همون لحظه از ماشین اومد بیرون بعد غش کرد
ارسلان اومد پیشه پارسا
ارسلان:سلام پارسا دوست دختر جدیده
ارسلان رفت جلو دید دیاناس
پارسا:به بچه خوشگل کا کل سری تیپ زدی مو هاتو رنگ زدی
ارسلان: با دیانا چکار داری
پارسا:هیچ بهش حقیقتا همه چیو گفتم
ارسلان :کودومو
پارسا :خودت میدونی
ارسلان:دوسش دارمو
پارسا :اومممم گفتم میدونی
ارسلان :خیلی بی معرفتی
پارسا:اره من خیلی بی معرفتم
دیانا رو ارسلان برد بیمارستان دیانا هوش اومد
ارسلان :حالت خوبه
دیانا :چرا به من نگفتی چرا نگفتی به من
ارسلان :چیو دیانا
دیانا :دوسم داری
اوف خسته شودم 😐
پارات دو میثل همینه 🤣
یک ساعت دیگه میزارم خسته شودم 😐
زنگ میزنم
اپارسل:الو دیانااا
دیانا:هوم
پارسا :چته چرا سر حال نیستی
دیانا:حوصلم سر رفته
پارسا :میای بریم دور دور
دیانا:اره
دیانا:داشتم از خوش حالی حاضر میشدم
پارسا معمولی: باید یک نقطه برای این دختر نفره بکشم
ارسلان نبود پارسا معمولی بود که برای مرگ دیانا زیادی حوصله داشت
دیانا :سلام ارسلان
پارسا :سلام خوبی
دیانا :مرسی میگم بریم دریا تورو خدا🥺
پارسا :نه یک جا میخوام ببرمت کیف کنی
پارسا میخواست دیانا سرد خونه ببره که خونشه که بکشتش
دیانا:باشه هرچی تو بگی 😏
پارسا دیانا رو برد سرد خونه
دیانا: کجا هست اینجا ارسلان
پارسا در سمت دیانا رو قفل کرد
پارسا:ارسلان کیه بابا
دیانا:خوب این سوال داره تو دیگه
پارسا :من من ارسلانم من پارسا معمولی به نفس ارسلان کاشی ما باهم خیلی تو مدرسه دعوا داشتیم سرشو سر عشقش خالی میکنم
دیانا :عشقش
پارسا:اره عشقش تو
دیانا:من
پارسا:مگه نیستی
دیانا :نمیدونم
پارسا :مثل اینکه اقا بد فاز نگفته به شما
ارسلان هی میاد دمه در خونتون چون دوست داره مدرسه که بودیم میگفت یه دختر رو دوست دارم به نام دیانا رحیمی نیستی
دیانا:,اره دیانا رحیمی هستم
پارسا :پس دوست داره
دیانا در همون لحظه از ماشین اومد بیرون بعد غش کرد
ارسلان اومد پیشه پارسا
ارسلان:سلام پارسا دوست دختر جدیده
ارسلان رفت جلو دید دیاناس
پارسا:به بچه خوشگل کا کل سری تیپ زدی مو هاتو رنگ زدی
ارسلان: با دیانا چکار داری
پارسا:هیچ بهش حقیقتا همه چیو گفتم
ارسلان :کودومو
پارسا :خودت میدونی
ارسلان:دوسش دارمو
پارسا :اومممم گفتم میدونی
ارسلان :خیلی بی معرفتی
پارسا:اره من خیلی بی معرفتم
دیانا رو ارسلان برد بیمارستان دیانا هوش اومد
ارسلان :حالت خوبه
دیانا :چرا به من نگفتی چرا نگفتی به من
ارسلان :چیو دیانا
دیانا :دوسم داری
اوف خسته شودم 😐
پارات دو میثل همینه 🤣
یک ساعت دیگه میزارم خسته شودم 😐
۲۵.۶k
۱۲ مرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.