Pآخر
صبح
Jk: ( از خواب بیدار شدن ته خواب بود رفتم صبحونه درست کردم و یا سینی امدم بالا و رفتم تو اتاق ) بیبی بیدار شو
T: بیدار شدم …… های ددی …. ( سینی رو آورد جلو و بوش بهم خورد عوف زدم و دویدم سمت دستشویی و بالا آوردم )
Jk: ( سینی رو گذاشتم روی تخت و رفتم سمتش ) حالت خوبه ؟
T: ( نفس نفس زنون گفتم ) ارع
Jk: ( از اینه دستشویی بیبی شک برداشتم و دادم بهش ) بیا بگیر من میرم بیرون
T: ( وای خداوندا ) بعید می دونم
Jk: اون جوری که من کردم. ت باید حامله باشی ( رفتم بیرون )
T: ( تستو دادم و منتظر موندم ….. وای نه )
Jk: تموم شد بیام تو ؟
T: بیا تو ( با ناراحتی )
Jk: چی شد بده ببینم
T: دادم بهش ) بیا ببین بچه دار شدی ! ( رفتم بیرون )
Jk: الان فهمیدی من اون موقع چه حسی داشتم الان تو این حس رو داری
T: الان داری تلافی میکنی ؟
Jk: نه تلافی نمیکنم فکر بعدی تو ذهنت نباشه چون مثل عقاب حواسم بهت هست . راستی توت فرنگی میخوری ؟
T: نه مرسی ( نشستم ) بچه رو چی کار کنیم ؟
Jk: به دنیاش میاریم .
T: باش
Jk: اکرم میخوای میتونیم سقطش کنی من به بچه آوردن علاقه ندارم
T: نه نگهش می دارم
9ماه بعد
T: ( توی اشپز خونه بودم که دلم درد گرفت ) ایییی …. جونگ کوک …. وقتشه …. اییی
Jk: سریع امدم هول شده بودم ( چی … شده ؟ اه باشه … الان ( رفتیم بیمارستان )
D: بفرماید بیرون
Jk: باشه ( با نگرانی )
آدمین ( یادم رفت بگم بچه پسره :)
D: ( بچه رو در آوردیم و کارم هام رو کردم رفتم بیرون )
Jk: دکتر بچه حالش خوبه ؟ همسرم چی ؟
D: اره .. هر دوشون سلامت
Jk: خدا شکر ممنون دکتر .
D : خواهش میکنم همسرتون الا میاین تو بخش بچتونم میتونید ببیند
Jk: رفتم پیش. اه ) تهیونگ
T ؛ جونم بچه کو …
Jk: بچه ……
T: بچه ؟ بچه چی ؟
Jk: بچه … حالش خوبه ( لبخند )
T: وای کوک … سکتم دادی …. اوف
Jk: تو خوبی ؟ اسم بچه رو چی بزاریم ؟
T: خو بم … سوهو خوبه ؟
آدمین : دوستان نمدونستم اسم چی بزارم شما خودتون یه چیزی تصور کنید ،
Jk: اره خوبه نمی خوای. بچه رو ببینی ؟
T: اره
Jk: ( رفتم بچه رو آوردم تو بغلم بود ) ببینش شبیه منه
T: بده من ببینمش بعد نظر بده
Jk: بیا ( بگیریش ببین چقدر شبیه منه
T: ( بغلش کردم ) اخی .. فدات شم .
Jk: دیدی شبیه منه به پاپاش رفته
T: چی میگی تو شبیه باباشه بچم ولی خدایا الی فدات شم بابا سوهو
آدمین : اینا با خوبی خوشی زندگی کردن )
پایان 🌸
Jk: ( از خواب بیدار شدن ته خواب بود رفتم صبحونه درست کردم و یا سینی امدم بالا و رفتم تو اتاق ) بیبی بیدار شو
T: بیدار شدم …… های ددی …. ( سینی رو آورد جلو و بوش بهم خورد عوف زدم و دویدم سمت دستشویی و بالا آوردم )
Jk: ( سینی رو گذاشتم روی تخت و رفتم سمتش ) حالت خوبه ؟
T: ( نفس نفس زنون گفتم ) ارع
Jk: ( از اینه دستشویی بیبی شک برداشتم و دادم بهش ) بیا بگیر من میرم بیرون
T: ( وای خداوندا ) بعید می دونم
Jk: اون جوری که من کردم. ت باید حامله باشی ( رفتم بیرون )
T: ( تستو دادم و منتظر موندم ….. وای نه )
Jk: تموم شد بیام تو ؟
T: بیا تو ( با ناراحتی )
Jk: چی شد بده ببینم
T: دادم بهش ) بیا ببین بچه دار شدی ! ( رفتم بیرون )
Jk: الان فهمیدی من اون موقع چه حسی داشتم الان تو این حس رو داری
T: الان داری تلافی میکنی ؟
Jk: نه تلافی نمیکنم فکر بعدی تو ذهنت نباشه چون مثل عقاب حواسم بهت هست . راستی توت فرنگی میخوری ؟
T: نه مرسی ( نشستم ) بچه رو چی کار کنیم ؟
Jk: به دنیاش میاریم .
T: باش
Jk: اکرم میخوای میتونیم سقطش کنی من به بچه آوردن علاقه ندارم
T: نه نگهش می دارم
9ماه بعد
T: ( توی اشپز خونه بودم که دلم درد گرفت ) ایییی …. جونگ کوک …. وقتشه …. اییی
Jk: سریع امدم هول شده بودم ( چی … شده ؟ اه باشه … الان ( رفتیم بیمارستان )
D: بفرماید بیرون
Jk: باشه ( با نگرانی )
آدمین ( یادم رفت بگم بچه پسره :)
D: ( بچه رو در آوردیم و کارم هام رو کردم رفتم بیرون )
Jk: دکتر بچه حالش خوبه ؟ همسرم چی ؟
D: اره .. هر دوشون سلامت
Jk: خدا شکر ممنون دکتر .
D : خواهش میکنم همسرتون الا میاین تو بخش بچتونم میتونید ببیند
Jk: رفتم پیش. اه ) تهیونگ
T ؛ جونم بچه کو …
Jk: بچه ……
T: بچه ؟ بچه چی ؟
Jk: بچه … حالش خوبه ( لبخند )
T: وای کوک … سکتم دادی …. اوف
Jk: تو خوبی ؟ اسم بچه رو چی بزاریم ؟
T: خو بم … سوهو خوبه ؟
آدمین : دوستان نمدونستم اسم چی بزارم شما خودتون یه چیزی تصور کنید ،
Jk: اره خوبه نمی خوای. بچه رو ببینی ؟
T: اره
Jk: ( رفتم بچه رو آوردم تو بغلم بود ) ببینش شبیه منه
T: بده من ببینمش بعد نظر بده
Jk: بیا ( بگیریش ببین چقدر شبیه منه
T: ( بغلش کردم ) اخی .. فدات شم .
Jk: دیدی شبیه منه به پاپاش رفته
T: چی میگی تو شبیه باباشه بچم ولی خدایا الی فدات شم بابا سوهو
آدمین : اینا با خوبی خوشی زندگی کردن )
پایان 🌸
۴.۹k
۲۴ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.