پارت سی و نهم
سویونگ ـ خدایا یه صبری به من بده که از دست این سکته نکنم
کوک ـ وای بیا خودم بهت صبر بدم
سویونگ ـ که سویونگ دنپاییش رو از پاش در اورد و راست زد تو سر کوک
افرین به حدف گیرم چی کردم
کوک ـ تو چرا اینو پرت کردی سمت من بزار منم پرت کنم سمت تو بعد دنپاییش رو در اورد و حدف گیری کرد ولی به جاش زد گلدون رو شکوند
سویونگ ـ دست دست چه شاهکاری حالا هم برو اون جارو و خاک انداز رو از تو کابینت بردار برو خراب کاریت رو تمیز کن بدو
کوک ـ رفتم
از زبان سویونگ
وای خیلی حال میده زمانی که می شنم باهاش جر و بحث می کنم بدبخت حالا باید بره خراب کاریش رو جمع کنه
از زبان کوک
وای این چرا رفت سمت گلدون من یکساعت داشتم تنظیم می کردم
وای حالا هم باید برم جمعش کنم
سویونگ
می گم کوک نمیای بریم بیرون یکم دور بزنیم از بس که موندم تو خونه خسته شدم اصلا فسیل شدم
کوک ـ مگه ما دیروز مرفتیم نهار خوردیو بیرون
سویونگ ـ اون مال دیروز بود من الا دارم می گم حالا میای یا نه
کوک ـ اره میا چرا نیام اخه برو لباس رو عوض کن تا من بیام
سویونگ رفت و یه لباس خوشگل پوشی ولی باز نبود
کوک هم که مثل همیشه یه تیپ دختر کس زده بود
بعدش سوار ماشین شدن و به سمت شهر حرکت کرد
سویونگ ـ میگم کوک اون بستنی فروشی وایسا بریم بستنی بخریم
کوک ـ اره بریم خودم هم هوس بستنی کردم
سویونگ ـ پس بریم
کوک ـ خوب چه طعمی می خوای
سویونگ ـ خوب من کاکائو یی
کوک ـ منم همین طور
بعدش سفارش دادن و همون جا روی میزی مه گزاشته بودن شروع به خوردن کردن
از زبان کوک
داشتیم بستنی رو می خوردیم که یکدفعه دیدم لیانا اومد (اسم منشی)
لیانا ـ عه سلام ددی تو اینجا چیکار می کنی این هرزه چیه
سویونگ ـ کوک این چی میگه
کوک ـ هیچی این همون منشی هرزه ای که بهت می گفتم
کوک ـ تو اینجا چیکار می کنی چه جپر جرعت کردی مون بود تین اسم صدا کنی از فرذا دیگه شرکت نمیای
لیانا ـ چی می گی ددی
کوک ـ بسه دیگه برو گم شو از جلو چشمم سری
لیانا ـ هی دختره ی هرزه دیگه نبینم دور بره ددی من باشی
سویونگ ـ اولا با من درست صحبت کن
دومن این شوهر منه نه ددی تو از اونجایی هم که می دونم تو یه هرزه هستی کاری به کوک ندارم و می دونم همه ی حرفا ت دروغه الا هم از جلوی چششمام دور شو تا به روش خودم دورت نندارختم
لیانا ـ ایش
کوک ـ وای بیا خودم بهت صبر بدم
سویونگ ـ که سویونگ دنپاییش رو از پاش در اورد و راست زد تو سر کوک
افرین به حدف گیرم چی کردم
کوک ـ تو چرا اینو پرت کردی سمت من بزار منم پرت کنم سمت تو بعد دنپاییش رو در اورد و حدف گیری کرد ولی به جاش زد گلدون رو شکوند
سویونگ ـ دست دست چه شاهکاری حالا هم برو اون جارو و خاک انداز رو از تو کابینت بردار برو خراب کاریت رو تمیز کن بدو
کوک ـ رفتم
از زبان سویونگ
وای خیلی حال میده زمانی که می شنم باهاش جر و بحث می کنم بدبخت حالا باید بره خراب کاریش رو جمع کنه
از زبان کوک
وای این چرا رفت سمت گلدون من یکساعت داشتم تنظیم می کردم
وای حالا هم باید برم جمعش کنم
سویونگ
می گم کوک نمیای بریم بیرون یکم دور بزنیم از بس که موندم تو خونه خسته شدم اصلا فسیل شدم
کوک ـ مگه ما دیروز مرفتیم نهار خوردیو بیرون
سویونگ ـ اون مال دیروز بود من الا دارم می گم حالا میای یا نه
کوک ـ اره میا چرا نیام اخه برو لباس رو عوض کن تا من بیام
سویونگ رفت و یه لباس خوشگل پوشی ولی باز نبود
کوک هم که مثل همیشه یه تیپ دختر کس زده بود
بعدش سوار ماشین شدن و به سمت شهر حرکت کرد
سویونگ ـ میگم کوک اون بستنی فروشی وایسا بریم بستنی بخریم
کوک ـ اره بریم خودم هم هوس بستنی کردم
سویونگ ـ پس بریم
کوک ـ خوب چه طعمی می خوای
سویونگ ـ خوب من کاکائو یی
کوک ـ منم همین طور
بعدش سفارش دادن و همون جا روی میزی مه گزاشته بودن شروع به خوردن کردن
از زبان کوک
داشتیم بستنی رو می خوردیم که یکدفعه دیدم لیانا اومد (اسم منشی)
لیانا ـ عه سلام ددی تو اینجا چیکار می کنی این هرزه چیه
سویونگ ـ کوک این چی میگه
کوک ـ هیچی این همون منشی هرزه ای که بهت می گفتم
کوک ـ تو اینجا چیکار می کنی چه جپر جرعت کردی مون بود تین اسم صدا کنی از فرذا دیگه شرکت نمیای
لیانا ـ چی می گی ددی
کوک ـ بسه دیگه برو گم شو از جلو چشمم سری
لیانا ـ هی دختره ی هرزه دیگه نبینم دور بره ددی من باشی
سویونگ ـ اولا با من درست صحبت کن
دومن این شوهر منه نه ددی تو از اونجایی هم که می دونم تو یه هرزه هستی کاری به کوک ندارم و می دونم همه ی حرفا ت دروغه الا هم از جلوی چششمام دور شو تا به روش خودم دورت نندارختم
لیانا ـ ایش
۵.۹k
۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.