تعصب p.3
از پله ها پایین اومدم و همراه خدمتکار سرمیز صبحانه رفتم که با دیدن فردی سر جام ایستادم
جانگ هوسوک
یعنی اون پدرشه؟
سرشو بالا اورد که با دیدنم تعجب کرد
£ صبح بخیر لیدی مین
+ صبح بخیر ( کمی مکث)
"فلش بک به گذشته"
+هی الکس
%سلام هانا
+فکر نمیکردم بیای
%نمیخاستم ولی فقط بخاطر تو (لبخند)
دستای همو گرفتن و از بین شلوغی جمع
رد شدن و بی توجه به سرصدای موزیک و بچه ها باهم حرف میزدن و میخندیدن
"هوسوک ویو"
چرا اون دختره ساده نمیخاد بفهمه اون پسر ی ه وس بازه
چند بار بهش اعتراف کردم که الکس پرش کرد
_ هی الکس سرحال میبینمت
% جانگ؟! فکر نمیکردم غرورت اجازه بده بیای!(تمسخر)
_فعلا که اینجام
نوشیدنی روی میز رو اروم هول دادم که روی لباس هانا ریخت
+ وای خدای من
_اوه هانا از قصد نبود عذر میخام
% دردت چیه؟
+ بس کنید
"هانا ویو"
بلند شدم و سمت اتاقم رفتم (پارتی تو خونه هاناعه)
خواستم در رو ببندم که پای کسی مانعش شد
+هوسوک اتفاقی افتاده
_ نه…نه فقط میخام چیزی رو بهت نشون بدم
"هوسوک ویو"
میدونستم عاشق الکس عوض یه ولی چاره ای نداشتم
از راه پله ها به الکس اشاره کردم
"الکس ویو"
% نمیخای پاشی ممکنه هانا بیاد
@ نترس تازه رفته
و ب وسه ای روی رو شروع کردیم
"راوی ویو"
بغض رو میشد تو صورت هانا دید
دوید سمت اتاقش
و هوسوک هم دنبالش رفت
+ من…من معذرت پیخام بابت طعنه و تهمت هایی که بهت زدم (گریه)
دختر رو به اغوشش کشید
_مهم نیست…مهم اینه که فهمیدی چه کث افتیه
#تعصب
#پارت_سوم
دلم نیومد این زنیکه هوسوک رو بکشه برا همین ویرایش کردم (~_~)
جانگ هوسوک
یعنی اون پدرشه؟
سرشو بالا اورد که با دیدنم تعجب کرد
£ صبح بخیر لیدی مین
+ صبح بخیر ( کمی مکث)
"فلش بک به گذشته"
+هی الکس
%سلام هانا
+فکر نمیکردم بیای
%نمیخاستم ولی فقط بخاطر تو (لبخند)
دستای همو گرفتن و از بین شلوغی جمع
رد شدن و بی توجه به سرصدای موزیک و بچه ها باهم حرف میزدن و میخندیدن
"هوسوک ویو"
چرا اون دختره ساده نمیخاد بفهمه اون پسر ی ه وس بازه
چند بار بهش اعتراف کردم که الکس پرش کرد
_ هی الکس سرحال میبینمت
% جانگ؟! فکر نمیکردم غرورت اجازه بده بیای!(تمسخر)
_فعلا که اینجام
نوشیدنی روی میز رو اروم هول دادم که روی لباس هانا ریخت
+ وای خدای من
_اوه هانا از قصد نبود عذر میخام
% دردت چیه؟
+ بس کنید
"هانا ویو"
بلند شدم و سمت اتاقم رفتم (پارتی تو خونه هاناعه)
خواستم در رو ببندم که پای کسی مانعش شد
+هوسوک اتفاقی افتاده
_ نه…نه فقط میخام چیزی رو بهت نشون بدم
"هوسوک ویو"
میدونستم عاشق الکس عوض یه ولی چاره ای نداشتم
از راه پله ها به الکس اشاره کردم
"الکس ویو"
% نمیخای پاشی ممکنه هانا بیاد
@ نترس تازه رفته
و ب وسه ای روی رو شروع کردیم
"راوی ویو"
بغض رو میشد تو صورت هانا دید
دوید سمت اتاقش
و هوسوک هم دنبالش رفت
+ من…من معذرت پیخام بابت طعنه و تهمت هایی که بهت زدم (گریه)
دختر رو به اغوشش کشید
_مهم نیست…مهم اینه که فهمیدی چه کث افتیه
#تعصب
#پارت_سوم
دلم نیومد این زنیکه هوسوک رو بکشه برا همین ویرایش کردم (~_~)
۴.۹k
۰۳ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.