شب تاریکpt-7
از اونجایی که ادمین مهربونیم پارت۷رو میزارم
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
همون موقعه درو باز کردن که 5تا پسر کراش وایساده بودن جلو در(اگه یادتون باشه جیمین نیست چون دشمن ته و برادر یوناس)
نامی:ته معرفیش کن بدونیم با کی همدستیم
_زنمه و منم عاشقشم
همه:چیییی؟؟؟
جئون: پارتنرت نیس مگه؟؟؟
_نه واقعا زنمه و میمیرم براش
+بریم دیگه بسه
جین: بیاید یه شنود ویه بی سیم بگیرین
_او اونو یادم رفت
یونگی: ناسلامتی رئیس تیمی بعد یادت رفت؟!
(یونگی فرصت میخواد تا رئیس بشه)
همه باهم:فرصت طلب
راه افتادیم مهمونی خوب پیشرفت ولی ساعت شد10 ساعت 12مهمونی تموم میشه باید ساعت 11:30خونه باشیم(سیندرلا😂)
+اربا....(نذاشت حرفشو تموم کنه)
شششش اینجا منو صداکن تهیونگ یا ته(دم گوشش)
+باشه تهیونگ
ته ویو∫
چقدر قشنگ گفت تهیونگ وای دارم دیوونه میشم؟؟؟؟؟یا دارم بهش علاقه پیدا میکنم؟؟؟؟!!!!
یهو با چکی که به صورتم خورد به خودم اومدم
_آخخخخخ
+ببخشید مرتی...تهیونگ
_مرتیکه؟؟؟؟
+از دهنم در رفت🤭حرف مهمی دارممم
_بنا..... بگو قشنگم(میخواست بگه بنال😂)
+داداشم ساعت دوازده میاد اینجا منم دوس ندارم شر بشه میشه ما11:30بریم؟؟؟؟؟
_نه معلومه که نه(عربده)
یکدفه همه جا ساکت شد کل سالن داشتن مارو نگا میکردن
_من بخاطر اون اینهمه راه اومدم هرزه بخاطر اون با تو ازدواج کردم حالا میگی بریم؟!!!!!!
+مممننن بغض داشت خفم میکرد جلوی صورتمو با بازوم گرفتمو به طرف دسشویی دوییدم و گریم گرفت
ته ویو
نمیخواستم عاشقش بشم برای همین میخواستم اونو از خودم دور کنم ولی یونا بغضش گرفته بود قلبم قلبم درد میگرفت دیگه کار از کار گذشت ولی حداقل یبار به حرفش گوش کنم؟نمیخواد شر بشه نه نه من چم شده میمونیم پرش زمانی11:30 30دیقس تو دسشوییه فک کنم واقعا ناراحته بزار برم از دلش در بیارم یا نه؟
_جونگ کوک برو ببین یونا در چه حاله
×اوکی(علامت کوکی×)
(علامت یونگی# )
جئون. ویو
تق تق
×خانم یونا؟؟؟
تق تق
خانم یونا
درو باز کردم دیدم.......
ادامه دارد؟.........
شرط: دیگه واقعا7لایک
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
همون موقعه درو باز کردن که 5تا پسر کراش وایساده بودن جلو در(اگه یادتون باشه جیمین نیست چون دشمن ته و برادر یوناس)
نامی:ته معرفیش کن بدونیم با کی همدستیم
_زنمه و منم عاشقشم
همه:چیییی؟؟؟
جئون: پارتنرت نیس مگه؟؟؟
_نه واقعا زنمه و میمیرم براش
+بریم دیگه بسه
جین: بیاید یه شنود ویه بی سیم بگیرین
_او اونو یادم رفت
یونگی: ناسلامتی رئیس تیمی بعد یادت رفت؟!
(یونگی فرصت میخواد تا رئیس بشه)
همه باهم:فرصت طلب
راه افتادیم مهمونی خوب پیشرفت ولی ساعت شد10 ساعت 12مهمونی تموم میشه باید ساعت 11:30خونه باشیم(سیندرلا😂)
+اربا....(نذاشت حرفشو تموم کنه)
شششش اینجا منو صداکن تهیونگ یا ته(دم گوشش)
+باشه تهیونگ
ته ویو∫
چقدر قشنگ گفت تهیونگ وای دارم دیوونه میشم؟؟؟؟؟یا دارم بهش علاقه پیدا میکنم؟؟؟؟!!!!
یهو با چکی که به صورتم خورد به خودم اومدم
_آخخخخخ
+ببخشید مرتی...تهیونگ
_مرتیکه؟؟؟؟
+از دهنم در رفت🤭حرف مهمی دارممم
_بنا..... بگو قشنگم(میخواست بگه بنال😂)
+داداشم ساعت دوازده میاد اینجا منم دوس ندارم شر بشه میشه ما11:30بریم؟؟؟؟؟
_نه معلومه که نه(عربده)
یکدفه همه جا ساکت شد کل سالن داشتن مارو نگا میکردن
_من بخاطر اون اینهمه راه اومدم هرزه بخاطر اون با تو ازدواج کردم حالا میگی بریم؟!!!!!!
+مممننن بغض داشت خفم میکرد جلوی صورتمو با بازوم گرفتمو به طرف دسشویی دوییدم و گریم گرفت
ته ویو
نمیخواستم عاشقش بشم برای همین میخواستم اونو از خودم دور کنم ولی یونا بغضش گرفته بود قلبم قلبم درد میگرفت دیگه کار از کار گذشت ولی حداقل یبار به حرفش گوش کنم؟نمیخواد شر بشه نه نه من چم شده میمونیم پرش زمانی11:30 30دیقس تو دسشوییه فک کنم واقعا ناراحته بزار برم از دلش در بیارم یا نه؟
_جونگ کوک برو ببین یونا در چه حاله
×اوکی(علامت کوکی×)
(علامت یونگی# )
جئون. ویو
تق تق
×خانم یونا؟؟؟
تق تق
خانم یونا
درو باز کردم دیدم.......
ادامه دارد؟.........
شرط: دیگه واقعا7لایک
۲.۶k
۱۸ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.