نامه سرگشاده
سلام آقا...
آقا ببخشید برای شما نامه مینویسم...
آقا به من گفته اند دیگر نباید با #او صحبت کنم.. یعنی خودشان گفته اند که من دیگر نباید حرفی از دلتنگی، عشق و دوست داشتنشان بزنم...
با سکوتشان گفته اند ها... اما مگر آدمها فقط باید حرفهای هم را بفهمند... آقا آدم ها باید سکوت همدیگر را هم بفهمند...
گفته اند معنی ندارد دیگر من بپرسم کجا هستند یا چه میکنند...
زشت است...
حالا من هم گفته ام چشم... گفته ام هرچه ایشان بگویند...
اما آقا مگر این دل لامذهب دین و ایمان و قول و قرار سرش میشود...
نمیشود...
هرچقدر کلنجار میروم نمیتوانم راضیش کنم...
لامذهب افسارش از دستم در رفته است...
حالا اینها را چرا برای شما میگویم؟
چون شما که مرا منع نکرده اید... به شما که میتوانم بگویم...
نمیتوانم؟
چرا شما؟
چون شما تنها کسی هستید که همیشه و هرلحظه کنارشان هستید...
آقا تو را به خدا شما که نزدیکترید به ایشان بگویید یک نفر اینجا دلنگرانشان است...
بگویید یک نفر در این دنیاست که هنوز پای قرار عاشقانه اش مانده است...
یک نفر که این روزها با زعفران و گلاب و عسل سعی میکند درد فراق را تاب بیاورد...
آقا بگویید دکترها گفته اند افسردگی است اما من این را قبول ندارم...
یک نفر اینجا فقط عاشق است و دلتنگ...
بگویید قول داده حرفی از دلتنگی و عشق نزند... اما با دلنگرانی هایش چه کند؟
بگویید لااقل اجازه دهند نگرانشان شوم...
حالشان را بپرسم و سراغ بگیرم از اوضاعشان...
بگویید یک نفر در این دنیاست که آدم بزرگی نیست اما ایشان را بزرگ دوست دارد...
آنقدر که تمام کاغذ نامه اش به شما با اشک هایش خیس شده از فراق...
به #او بگویید من میفهمم مجبور بوده است...
من میفهمم گاهی زندگی طبق میل انسان پیش نمی رود...
میفهمم که برای ایشان هم سخت بوده این جدایی...
بگویید من دختر فهمیده ای هستم اما عاشق...
بگویید اینجا یکنفر هست که همه امیدش به زمانی بود که شما دیگر پیر شده اید و دلتان تنگ شده برای عاشقانه ای ناب...
بگویید یکنفر تمام امیدش به لمس دستهایی است که گذر عمر چروکشان کرده و نیاز به نوازش دارند...
آقا بگویید یک نفر خودش را نگه داشته سرپا برای روز مبادای ایشان...
شما که به ایشان نزدیکید هوایشان را داشته باشید...
نکند دلتنگ شوند، بغض کنند...
نکند حواسشان به غذایشان نباشد...
حتما حواستان باشد به موقع آب بخورند... و شبها زیاد بیدار نمانند...
میدانم زیاد حرف زدم...خسته تان کردم...
اصلا این حرفها را بیخیال... خودتان یکجوری به ایشان بفهمانید من هنوز هم عاشقشان هستم...
با تشکر...
ممنوعه...
آقا ببخشید برای شما نامه مینویسم...
آقا به من گفته اند دیگر نباید با #او صحبت کنم.. یعنی خودشان گفته اند که من دیگر نباید حرفی از دلتنگی، عشق و دوست داشتنشان بزنم...
با سکوتشان گفته اند ها... اما مگر آدمها فقط باید حرفهای هم را بفهمند... آقا آدم ها باید سکوت همدیگر را هم بفهمند...
گفته اند معنی ندارد دیگر من بپرسم کجا هستند یا چه میکنند...
زشت است...
حالا من هم گفته ام چشم... گفته ام هرچه ایشان بگویند...
اما آقا مگر این دل لامذهب دین و ایمان و قول و قرار سرش میشود...
نمیشود...
هرچقدر کلنجار میروم نمیتوانم راضیش کنم...
لامذهب افسارش از دستم در رفته است...
حالا اینها را چرا برای شما میگویم؟
چون شما که مرا منع نکرده اید... به شما که میتوانم بگویم...
نمیتوانم؟
چرا شما؟
چون شما تنها کسی هستید که همیشه و هرلحظه کنارشان هستید...
آقا تو را به خدا شما که نزدیکترید به ایشان بگویید یک نفر اینجا دلنگرانشان است...
بگویید یک نفر در این دنیاست که هنوز پای قرار عاشقانه اش مانده است...
یک نفر که این روزها با زعفران و گلاب و عسل سعی میکند درد فراق را تاب بیاورد...
آقا بگویید دکترها گفته اند افسردگی است اما من این را قبول ندارم...
یک نفر اینجا فقط عاشق است و دلتنگ...
بگویید قول داده حرفی از دلتنگی و عشق نزند... اما با دلنگرانی هایش چه کند؟
بگویید لااقل اجازه دهند نگرانشان شوم...
حالشان را بپرسم و سراغ بگیرم از اوضاعشان...
بگویید یک نفر در این دنیاست که آدم بزرگی نیست اما ایشان را بزرگ دوست دارد...
آنقدر که تمام کاغذ نامه اش به شما با اشک هایش خیس شده از فراق...
به #او بگویید من میفهمم مجبور بوده است...
من میفهمم گاهی زندگی طبق میل انسان پیش نمی رود...
میفهمم که برای ایشان هم سخت بوده این جدایی...
بگویید من دختر فهمیده ای هستم اما عاشق...
بگویید اینجا یکنفر هست که همه امیدش به زمانی بود که شما دیگر پیر شده اید و دلتان تنگ شده برای عاشقانه ای ناب...
بگویید یکنفر تمام امیدش به لمس دستهایی است که گذر عمر چروکشان کرده و نیاز به نوازش دارند...
آقا بگویید یک نفر خودش را نگه داشته سرپا برای روز مبادای ایشان...
شما که به ایشان نزدیکید هوایشان را داشته باشید...
نکند دلتنگ شوند، بغض کنند...
نکند حواسشان به غذایشان نباشد...
حتما حواستان باشد به موقع آب بخورند... و شبها زیاد بیدار نمانند...
میدانم زیاد حرف زدم...خسته تان کردم...
اصلا این حرفها را بیخیال... خودتان یکجوری به ایشان بفهمانید من هنوز هم عاشقشان هستم...
با تشکر...
ممنوعه...
۳.۰k
۲۴ اردیبهشت ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.