پشیمانی(part 12)

و جین کوک و شوگا را مجبور کرد که زمین را که خیس کردن را تمیز کنن یهو















صدای جیغ ات از اتاق اومد همه اعضا یهو همو نگاه کردن و سریع به سمت اتاق ات رفتن سریع در و باز کردن که دیدن ات رفته رو میز وایساده و بعد بالای کمد اعضا به ات نگاه کردن که

ات جیغ زد و گفت : چرا مث بز وایسادین و منا نگاه میکنید اون سوسکه را بکشید عرررررررررررر
کوک : رفت سمت سوسکه نشست کنارش گفت از این میترسی؟؟؟؟
ات : بکشش کوک لطفااااااااااا.
کوک : بیا ات کاریت نداره
یهو کوک سوسکه را برداشت و گرفت تو دستش و اوردش بالا و به اعضا نشون داد اعضا همه رفتن بیرون به جز جیمین و شوگا
سوسکسه را گرفت سمت ات گفت ات بیا پایین این کاریت نداره
ات گفت : کوک بکششس اون یه حشره است منا میخوره
کوک : این ترو بخوره بیا پایین تو باید اینا بخوری بعدش اونم یه موجود زنده میخواد زندگی کنی
ات : کوک بندازش از پنجره بیرون لطفا

کوک : اوکی
پنجره ات نزدیک کمدهاش بود کوک یهو سوسکه را انداخت بالا کمد و شروع کرد خوندین از قیافه ی ات
ات با صدای آروم: کوک بیا اینا از رو لباسم بردار لطفااااااا با گریه
کوک : چطوری بیام تو اون بالایی
ات چشاش روی سوسک روی لباسش بود که یهو .................


خماری
لایک بذارید
کامنت بذارید حمتیتا کمه😪😔