Part⁸
Part⁸
پرش زمانی به زنگ آخر.........................................................
ته ویو
از اون اتفاق دیگه اتو ندیدم الانم باید بریم خونه پس کجاست هوفففففف
ات ویو
تا زنگ آخر فقط تو کلاس میموندم پس ب و بیرون نمیرفتم الانم باید بریم خونه نباید تهیونگ ببینتم تند تند دویدیم به بیرون کلاس داشت دنبال یکی میگشت به من چه و رفتم خونه به مامان و بابا هیچی نمیگم هعیییی اونا باورشون نمیشه داداشی که انقدر دوستم داشت الان اینطوری شده اهاااا قلدر شده پس بگو چرا انقدر خودشو میگیره
ات :سلام مامان سلام بابا
بابا:سلام دخترم
مامان:سلام عزیزم تهیونگ کجاست
ات:امممممم نمیدونم
مامان :مگه باهم نیومدین
ات:نه من خودم اومدم من امروز خیلی خستم میرم میخوابم
نزاشتم مامانوحرفی بزنه که از دهنم بکشه بیرون و زود رفتم بالا درو قفل کردم و شلوارمو عوض کردم لباسمو دراوردم ولی لباس نپوشیدم و خوابیدم
ته ویو
هنوز تو مدرسه بودم همه نگاه میکنن که من دنبال کیم اینطوری ضایع میشه من باید برم رفتم ولی همش فکرم پیش ات بود رسیدن خونه رفتم تو
مامان:سلام پسرم.
ته:سلام مامان
بابا:سلاممممم
ته :سلام بابا
ات اومده
بابا:پس چه اتفاقی افتاده چرا امقدر حالش خراب بود چرا تو نیاوردیش مگه چه اتفاقی افتاده تو مدرسه چرا ات انقدر فراری بود اتفاقی براش اوفتاده
ته:حالش خراب بود نه اتفاقی نیوفتاده من میرم بالا
رفتم بالا حاضر شدم لباسامو عوض کردن رفتم........
ببخشید میدونم اینم زیادی محتوا نداره ولی به هرحال پارت بعدی محتواش انقدر🤏 بیشتره
شرط پارت بعد
لایک⁷
کامنت⁷
پرش زمانی به زنگ آخر.........................................................
ته ویو
از اون اتفاق دیگه اتو ندیدم الانم باید بریم خونه پس کجاست هوفففففف
ات ویو
تا زنگ آخر فقط تو کلاس میموندم پس ب و بیرون نمیرفتم الانم باید بریم خونه نباید تهیونگ ببینتم تند تند دویدیم به بیرون کلاس داشت دنبال یکی میگشت به من چه و رفتم خونه به مامان و بابا هیچی نمیگم هعیییی اونا باورشون نمیشه داداشی که انقدر دوستم داشت الان اینطوری شده اهاااا قلدر شده پس بگو چرا انقدر خودشو میگیره
ات :سلام مامان سلام بابا
بابا:سلام دخترم
مامان:سلام عزیزم تهیونگ کجاست
ات:امممممم نمیدونم
مامان :مگه باهم نیومدین
ات:نه من خودم اومدم من امروز خیلی خستم میرم میخوابم
نزاشتم مامانوحرفی بزنه که از دهنم بکشه بیرون و زود رفتم بالا درو قفل کردم و شلوارمو عوض کردم لباسمو دراوردم ولی لباس نپوشیدم و خوابیدم
ته ویو
هنوز تو مدرسه بودم همه نگاه میکنن که من دنبال کیم اینطوری ضایع میشه من باید برم رفتم ولی همش فکرم پیش ات بود رسیدن خونه رفتم تو
مامان:سلام پسرم.
ته:سلام مامان
بابا:سلاممممم
ته :سلام بابا
ات اومده
بابا:پس چه اتفاقی افتاده چرا امقدر حالش خراب بود چرا تو نیاوردیش مگه چه اتفاقی افتاده تو مدرسه چرا ات انقدر فراری بود اتفاقی براش اوفتاده
ته:حالش خراب بود نه اتفاقی نیوفتاده من میرم بالا
رفتم بالا حاضر شدم لباسامو عوض کردن رفتم........
ببخشید میدونم اینم زیادی محتوا نداره ولی به هرحال پارت بعدی محتواش انقدر🤏 بیشتره
شرط پارت بعد
لایک⁷
کامنت⁷
۱.۷k
۲۷ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.