عشق ناخواسته part 93
و باهم رفتن توی اتاق و یه دو ساعتی خـوابیدن
از زبان دایون
خوابم نمیومد ولی نمی خواستنم هوسوک ناراحت شه این چند وقت بخاطر من خواب درست حسابی نداشته
برای همین رفتم و باهم توی اتاق خوابیدم
فقکر کنم یه دو سه ساعتی خوابیدم بعد هم از خواب پا شدیم
و لباس عوض کردیم و باهم رفتیم تا خرید کنیم
باهم سوال ماشین شدیم و به یه فروشگاه بزرگ که لباس و وسایل بچه رو می فروخت رفتیم
هوسوک خیلی خوشحال بودم منم از اون خوشحال تر برای هر کدوم چند دست لباس کوچولو موچوله ی کیوت خریدیم بعد هم رفتیم تا براشون جق جقه و چندتا چیز دیگه خریدیم
اینا رو گذاشتیم توی ماشین رفتیم تا برای اتاق بچه ها کاغذ دیواری سفارش بدیم
از اونجایی که دوقلو بودن تصمیم گرفتیم فعلا که بچه هستن توی یه اتاق بعدا که بزرگتر سدن اتاقاشون رو جدا کنیم
بس یه کاغذ دیواری خوشگل انتخاب کردیم
(بعد عکسش رو میزارم)
و چندتا چیز دیگه هم خریدیم
بعد هم من هوس کیک کاکائویی کردم هوسوک هم رفت یه کیک کاکائوی بزرگ برام گرفت نصفش رو خوردم نصف دیگه شو هم گذاشتم برای یدفعه ی دیگم
خونه که رسیدیم هوسوک
وسایل ها رو از ماشین
بیرون اورد و داخل یه اتاق گذاشت و دو ست روز دیگه کاغذ دیواری که سفارش دادیم میرسه
اخه من اونایی که اونجا بود رو
نپسندیدم و خودم سفارش دادم
از اونجایی هم که شب بود باهم یت شام ساده خوردیم و بعد هم گرفتیم خوابیدیم
صبح از زبان هوسوک
چشمام رو باز کردم دیدم سر دایون تو دهنمه
یکم رفتم اونور تر و داشتم به دیروز فکر می مردم یعنی کی این دوتا وروجک قراره به دنیا بیان
دیروز هر دومون برای خرید خیلی ذوق داشتیم
ولی خیلی چیز نگرفتیم چون هنوز خیلی زوده
همین جور توی افکار غرق بودم که
دایون ـ هوسوک داری به چی فکر می کنی
هوسوک ـ عه بیبی بیدار شدی
هیچی فقط داشتم به این فکر می کردم که کی قراره این دوتا وروجک به دنیا بیان
دایون. من خودم بیشتر از تو ذوق دارم
هوسوک ـ دل تو دلم نیست پس کی می خواد این پنج ماه بگذره
شرط های پارت بعد
20تا لایک 20تا کامنت
شرط ها برسه پارت جدید رو میزارم
از زبان دایون
خوابم نمیومد ولی نمی خواستنم هوسوک ناراحت شه این چند وقت بخاطر من خواب درست حسابی نداشته
برای همین رفتم و باهم توی اتاق خوابیدم
فقکر کنم یه دو سه ساعتی خوابیدم بعد هم از خواب پا شدیم
و لباس عوض کردیم و باهم رفتیم تا خرید کنیم
باهم سوال ماشین شدیم و به یه فروشگاه بزرگ که لباس و وسایل بچه رو می فروخت رفتیم
هوسوک خیلی خوشحال بودم منم از اون خوشحال تر برای هر کدوم چند دست لباس کوچولو موچوله ی کیوت خریدیم بعد هم رفتیم تا براشون جق جقه و چندتا چیز دیگه خریدیم
اینا رو گذاشتیم توی ماشین رفتیم تا برای اتاق بچه ها کاغذ دیواری سفارش بدیم
از اونجایی که دوقلو بودن تصمیم گرفتیم فعلا که بچه هستن توی یه اتاق بعدا که بزرگتر سدن اتاقاشون رو جدا کنیم
بس یه کاغذ دیواری خوشگل انتخاب کردیم
(بعد عکسش رو میزارم)
و چندتا چیز دیگه هم خریدیم
بعد هم من هوس کیک کاکائویی کردم هوسوک هم رفت یه کیک کاکائوی بزرگ برام گرفت نصفش رو خوردم نصف دیگه شو هم گذاشتم برای یدفعه ی دیگم
خونه که رسیدیم هوسوک
وسایل ها رو از ماشین
بیرون اورد و داخل یه اتاق گذاشت و دو ست روز دیگه کاغذ دیواری که سفارش دادیم میرسه
اخه من اونایی که اونجا بود رو
نپسندیدم و خودم سفارش دادم
از اونجایی هم که شب بود باهم یت شام ساده خوردیم و بعد هم گرفتیم خوابیدیم
صبح از زبان هوسوک
چشمام رو باز کردم دیدم سر دایون تو دهنمه
یکم رفتم اونور تر و داشتم به دیروز فکر می مردم یعنی کی این دوتا وروجک قراره به دنیا بیان
دیروز هر دومون برای خرید خیلی ذوق داشتیم
ولی خیلی چیز نگرفتیم چون هنوز خیلی زوده
همین جور توی افکار غرق بودم که
دایون ـ هوسوک داری به چی فکر می کنی
هوسوک ـ عه بیبی بیدار شدی
هیچی فقط داشتم به این فکر می کردم که کی قراره این دوتا وروجک به دنیا بیان
دایون. من خودم بیشتر از تو ذوق دارم
هوسوک ـ دل تو دلم نیست پس کی می خواد این پنج ماه بگذره
شرط های پارت بعد
20تا لایک 20تا کامنت
شرط ها برسه پارت جدید رو میزارم
۱۷.۷k
۰۶ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.