پارت 1 فیک ارباب بی رحم من
ویو ا.ت
صبخ با بر خورد نور به چشمام بیدار شدم عامممم....
ببخشید یادم رفت معرفی کنم من ا.تم یه دختر مهربون و خیلی ترسو.فوبیام صدا های بلده مثل فریاد یا رعدو برق .خوب من عاشق حیواناتم .
رفتم wc و کارهای لازم رو انجام دادم و رفتم به اشپزخونه تا صبحانه درست کنم وگرنه بابام پوستمو قلفتی میکنه .صدای قدم های یک نفره فکر کنم بابام اومد.
(علامت ا.ت=+ و علامت پدرش=%)
%اهــــــــــــای ا.ت چرا لباس های منو نشستی(با خشم)
+ببخشید بابا الان میشورم
ا.ت لباس و گرفت و رفت لباس ها رو شست و قتی برگشت دید که باباش خونه نیست.
+حتما دوباره رفته پیش اون رفیقاش
فلش به شب
ویو ا.ت
شب بابام می خواست بره به بار منم مجبور بودم با هاش برم میپرسین چرا؟چون بابام مجبورم میکرد و میگفت روی تو شرط میبندم اما خدا رو شکر تا الان که نباخته .
رفتم اتاقم تا کار هامو بکنم و از اونجایی که بابام مجبورم میکرد لباس باز قرمزی پوشیدم و یه ارایش لایت کردم چون چهره ی زیبایی دارم ارایش نمیکنم. رفتم پایین پیش بابام که گفت:
%چرا انقدر دیر میای
+زودتر از این نمی تونستم
%میبینم زبونت باز شده
+حقیقتو گفتم
% ا.ت مواظب رفتارت با من باش
+ هههه می خوای دوباره منو بزنی (خنده عصبی)
%حوصلتو ندارم راه بیوفت
ویو کوک
ساعتو نگاه کردم دیدم ساعت 9 بود از اونجایی که کارام تموم شده بود به تهیونگ (بچه ها تهیونگ دوست کوکه) زنگ زدم تا با هم بریم بار
<مکالمه کوک و ته> (علامت کوک= _ و تهیونگ رو ته می نویسم)
-سلام خوبی ته
ته=سلام خوبم تو چی
-منم خوبم میگم پایه ای بریم بار ؟
ته=اره پایتم
-باشه پس میام دنبالت
ته=باش
<قطع کردن>
وقتی قطع کردم رفتم یه تیشرت لش و شلوار کارگو پوشیدم و یه ادکلن خوشبو زدم و رفتم دنبال ته ....
ادامه پارت بعد🌈
صبخ با بر خورد نور به چشمام بیدار شدم عامممم....
ببخشید یادم رفت معرفی کنم من ا.تم یه دختر مهربون و خیلی ترسو.فوبیام صدا های بلده مثل فریاد یا رعدو برق .خوب من عاشق حیواناتم .
رفتم wc و کارهای لازم رو انجام دادم و رفتم به اشپزخونه تا صبحانه درست کنم وگرنه بابام پوستمو قلفتی میکنه .صدای قدم های یک نفره فکر کنم بابام اومد.
(علامت ا.ت=+ و علامت پدرش=%)
%اهــــــــــــای ا.ت چرا لباس های منو نشستی(با خشم)
+ببخشید بابا الان میشورم
ا.ت لباس و گرفت و رفت لباس ها رو شست و قتی برگشت دید که باباش خونه نیست.
+حتما دوباره رفته پیش اون رفیقاش
فلش به شب
ویو ا.ت
شب بابام می خواست بره به بار منم مجبور بودم با هاش برم میپرسین چرا؟چون بابام مجبورم میکرد و میگفت روی تو شرط میبندم اما خدا رو شکر تا الان که نباخته .
رفتم اتاقم تا کار هامو بکنم و از اونجایی که بابام مجبورم میکرد لباس باز قرمزی پوشیدم و یه ارایش لایت کردم چون چهره ی زیبایی دارم ارایش نمیکنم. رفتم پایین پیش بابام که گفت:
%چرا انقدر دیر میای
+زودتر از این نمی تونستم
%میبینم زبونت باز شده
+حقیقتو گفتم
% ا.ت مواظب رفتارت با من باش
+ هههه می خوای دوباره منو بزنی (خنده عصبی)
%حوصلتو ندارم راه بیوفت
ویو کوک
ساعتو نگاه کردم دیدم ساعت 9 بود از اونجایی که کارام تموم شده بود به تهیونگ (بچه ها تهیونگ دوست کوکه) زنگ زدم تا با هم بریم بار
<مکالمه کوک و ته> (علامت کوک= _ و تهیونگ رو ته می نویسم)
-سلام خوبی ته
ته=سلام خوبم تو چی
-منم خوبم میگم پایه ای بریم بار ؟
ته=اره پایتم
-باشه پس میام دنبالت
ته=باش
<قطع کردن>
وقتی قطع کردم رفتم یه تیشرت لش و شلوار کارگو پوشیدم و یه ادکلن خوشبو زدم و رفتم دنبال ته ....
ادامه پارت بعد🌈
۲.۰k
۳۰ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.