The new mother of the family
پارت ۱
سومین: شونو من دوست دارم و میدونم تو هم منو دوست داری ، چرا باید بخاطر همچین دلیلی بخوای ازم طلاق بگیری؟!
شونو: سومین من از اون اولن بهت گفتم که ازت بچه میخوام!(با داد)
سومین: مگه تقصیر خودمه که نمیتونم باردار شم؟!! پس عشقمون نسبت به هم چی میشه؟!
شونو: اصلا میدونی چیه؟ من از همون اولم هیچ حسی بهت نداشتم فقط بخاطر چهرت و بچه اوردن ، میخواستمت ، حالا هم گمشو از خونه من بیرون فردا میریم طلاق میگیریم!!!
ویو سومین
باورم نمیشه.....مردی که بهم کلی حرف های عاشقانه زده بود الان بهم میگه منو نمیخواد؟
نتونستم جلویه اشکامو بگیرم و زدم زیر گریه. چطور انقدر بی احساسه؟!
سومین: شونو....من بهت اعتماد کرده بودم!
شونو: میخواستی اعتماد نکنی گمشو بیرون ، یالا!
رفتم تو اتاق و وسایلمو جمع کردم سریع از اونجا اومدن بیرون.
کجا باید الان برم؟ نمیتونم برم خونه سنا( دوسته سومینه) داره اسباب کشی میکنه. خانواده ای هم که ندارم.
ساعت ۹ شب بود. رویه یه صندلی تو پارک نشستم و شروع کردم گریه کردن. تنها کاری بود که میتونستم انجام بدم. بعد ۳۰ دقیقه از جام بلند شدم. باید برم دنبال یه هتلی یا یه مسافر خونه ای چیزی.
بعد ۱ ساعت
بالاخره یجا رو پیدا کردم. رفتم داخل اتاقم و وسایلم رو اونجا گذاشتم.
بعد ۳ ماه
بالاخره از اون آشغال دونی اومدم بیرون و یه خونه خوب خریدم. وسایلمو تو خونه چیدم و رفتم که بخوایم که یهو گوشیم زنگ خورد. سنا زنگ زده بود.
سومین: الو سلام سنا چطوری؟
سنا: سلام سومین خوبم تو چطوری؟حالت بهتره؟
سومین: حالم خوب شده ممنون ، چیشده؟
سنا: خواستم بگم که فردا یه مهمونی میخوام بگیرم که بقیه دوستام هم هستن و خواستم بگم که توهم بیای شاید تونستی با چند نفر اوکی شی چند وقته فقط داری کار میکنی.
سومین: فردا شب؟ باشه اگه تونستم میام.
سنا: تونستم نداریم باید بیای! بای بای.
سومین : باشه(با خنده)بای بای.
گوشیو قطع کردم و رو تخت ولو شدم. هوففف بالاخره میتونم بعد چند ماه درست و حسابی تفریح کنم.
سومین: شونو من دوست دارم و میدونم تو هم منو دوست داری ، چرا باید بخاطر همچین دلیلی بخوای ازم طلاق بگیری؟!
شونو: سومین من از اون اولن بهت گفتم که ازت بچه میخوام!(با داد)
سومین: مگه تقصیر خودمه که نمیتونم باردار شم؟!! پس عشقمون نسبت به هم چی میشه؟!
شونو: اصلا میدونی چیه؟ من از همون اولم هیچ حسی بهت نداشتم فقط بخاطر چهرت و بچه اوردن ، میخواستمت ، حالا هم گمشو از خونه من بیرون فردا میریم طلاق میگیریم!!!
ویو سومین
باورم نمیشه.....مردی که بهم کلی حرف های عاشقانه زده بود الان بهم میگه منو نمیخواد؟
نتونستم جلویه اشکامو بگیرم و زدم زیر گریه. چطور انقدر بی احساسه؟!
سومین: شونو....من بهت اعتماد کرده بودم!
شونو: میخواستی اعتماد نکنی گمشو بیرون ، یالا!
رفتم تو اتاق و وسایلمو جمع کردم سریع از اونجا اومدن بیرون.
کجا باید الان برم؟ نمیتونم برم خونه سنا( دوسته سومینه) داره اسباب کشی میکنه. خانواده ای هم که ندارم.
ساعت ۹ شب بود. رویه یه صندلی تو پارک نشستم و شروع کردم گریه کردن. تنها کاری بود که میتونستم انجام بدم. بعد ۳۰ دقیقه از جام بلند شدم. باید برم دنبال یه هتلی یا یه مسافر خونه ای چیزی.
بعد ۱ ساعت
بالاخره یجا رو پیدا کردم. رفتم داخل اتاقم و وسایلم رو اونجا گذاشتم.
بعد ۳ ماه
بالاخره از اون آشغال دونی اومدم بیرون و یه خونه خوب خریدم. وسایلمو تو خونه چیدم و رفتم که بخوایم که یهو گوشیم زنگ خورد. سنا زنگ زده بود.
سومین: الو سلام سنا چطوری؟
سنا: سلام سومین خوبم تو چطوری؟حالت بهتره؟
سومین: حالم خوب شده ممنون ، چیشده؟
سنا: خواستم بگم که فردا یه مهمونی میخوام بگیرم که بقیه دوستام هم هستن و خواستم بگم که توهم بیای شاید تونستی با چند نفر اوکی شی چند وقته فقط داری کار میکنی.
سومین: فردا شب؟ باشه اگه تونستم میام.
سنا: تونستم نداریم باید بیای! بای بای.
سومین : باشه(با خنده)بای بای.
گوشیو قطع کردم و رو تخت ولو شدم. هوففف بالاخره میتونم بعد چند ماه درست و حسابی تفریح کنم.
۶۷۰
۰۷ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.