بهای قمار پارت 28
بهای قمار
پارت 28
یونگی که حرصش گرفته بود دندوناشو روی هم فشار داد و ساوید ...
میاد دستشو دور بازوی یونگی حلقه کرد
/ هانی بیا بریم بشینیم
یونگی سدی تکون داد و به سمت صندلی حرکت کرد...
با دیدن جام مشروب البالویی رنگ ایده ای به سرش زد !
اروم جام رو پر کرد و از جاش بلند شد ...
خیلی محسوس به سمت لیرا حرکت کرد و تنه ای بهش زد که باعث شد شراب روی دامن لیرا خالی بشه ...
لیرا متعجب با چشمای گرد شده سرشو بالا برد تا کسی که مشروبو روش خالی کرده رو ببینه
- یا مگه کوری ؟
و بعد با صورت یونگی که حالا پوزخند واضحی زده بود مواجه شد !
- یونگییی
یونگی با حس اینکه زهر خودشو ریخته بود گفت
¥ ای وای ببخشید فک کنم لباستو کثیف کردم !
لیرا چشم غرنه ای بهش رفت و از پسر کناریش فاصله گرفت
¥ فک کنم حالا مجبودی لباستو عوض کنی !
لیرا حرصش گرفته بود ... فحشی نثار یونگی کرد و به سمت اتاق ها رفت !
یونگی با پوزخند ردی لبش رفت و روی میز نشیت اما میا روی صندلیش نبود ...
لیرا اروم به سمت اتاق رفت و وارد مستر شد لباسش را بالا زد و پاهاش که با شراب خیس شده بودو بدون اینکه بقیه بدنشو بشوره شست و اومد بیرون ...
تقه ای توی در خورد لیرا درو باز کرد خدمتکار بلوز و شلوار ساده رو به لیرا داد و گفت : اینو جناب مین دادن بپوشین ...
لیرا ایشی زیر لب گفت و لباسو عوض کرد
در اتاقو باز کرد تا از اتاق خارج بشه که صدایی توجهشو جلب کرد ... صدا براش اشنا بود
به سمت در کناری رفت ...
صدایی دختری که لیرا نمیشناختش و کسی که صداش برای لیرا اشنا بود
- اهااا میا !
حس کرد صداش زیادی بلند بوده پس نا خداگاه دو تا دساشو جلوی دهنش گذاشت
دختر : یونگی چطوره ؟
/ هون احمق قدیمی ...
دختر : پس چرا برگشتی پیشش ؟
/ احمق بودن ک بد نیست !
دختر : منظورت چیه ؟
/ مگه نمیدونی ؟ بعد از مرگ اقای مین یونگی وارثشه !
دختر : خب ؟
/ خب و مرض قراره ارث اون احمقو از چنگش بکشم بیرون
لیرا از عصبانیت لباسو توی دستش مچاله کرد ...
پارت 28
یونگی که حرصش گرفته بود دندوناشو روی هم فشار داد و ساوید ...
میاد دستشو دور بازوی یونگی حلقه کرد
/ هانی بیا بریم بشینیم
یونگی سدی تکون داد و به سمت صندلی حرکت کرد...
با دیدن جام مشروب البالویی رنگ ایده ای به سرش زد !
اروم جام رو پر کرد و از جاش بلند شد ...
خیلی محسوس به سمت لیرا حرکت کرد و تنه ای بهش زد که باعث شد شراب روی دامن لیرا خالی بشه ...
لیرا متعجب با چشمای گرد شده سرشو بالا برد تا کسی که مشروبو روش خالی کرده رو ببینه
- یا مگه کوری ؟
و بعد با صورت یونگی که حالا پوزخند واضحی زده بود مواجه شد !
- یونگییی
یونگی با حس اینکه زهر خودشو ریخته بود گفت
¥ ای وای ببخشید فک کنم لباستو کثیف کردم !
لیرا چشم غرنه ای بهش رفت و از پسر کناریش فاصله گرفت
¥ فک کنم حالا مجبودی لباستو عوض کنی !
لیرا حرصش گرفته بود ... فحشی نثار یونگی کرد و به سمت اتاق ها رفت !
یونگی با پوزخند ردی لبش رفت و روی میز نشیت اما میا روی صندلیش نبود ...
لیرا اروم به سمت اتاق رفت و وارد مستر شد لباسش را بالا زد و پاهاش که با شراب خیس شده بودو بدون اینکه بقیه بدنشو بشوره شست و اومد بیرون ...
تقه ای توی در خورد لیرا درو باز کرد خدمتکار بلوز و شلوار ساده رو به لیرا داد و گفت : اینو جناب مین دادن بپوشین ...
لیرا ایشی زیر لب گفت و لباسو عوض کرد
در اتاقو باز کرد تا از اتاق خارج بشه که صدایی توجهشو جلب کرد ... صدا براش اشنا بود
به سمت در کناری رفت ...
صدایی دختری که لیرا نمیشناختش و کسی که صداش برای لیرا اشنا بود
- اهااا میا !
حس کرد صداش زیادی بلند بوده پس نا خداگاه دو تا دساشو جلوی دهنش گذاشت
دختر : یونگی چطوره ؟
/ هون احمق قدیمی ...
دختر : پس چرا برگشتی پیشش ؟
/ احمق بودن ک بد نیست !
دختر : منظورت چیه ؟
/ مگه نمیدونی ؟ بعد از مرگ اقای مین یونگی وارثشه !
دختر : خب ؟
/ خب و مرض قراره ارث اون احمقو از چنگش بکشم بیرون
لیرا از عصبانیت لباسو توی دستش مچاله کرد ...
۷۴.۰k
۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۳۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.