پارت ۱۳
پارت ۱۳
سودا:هوففف دیوونم کردین ادامه بدین پرتتون میکنم پایین عشق عشق عشق زهر و مار و عشق مرده شوره عشقه این دوتا رو ببرن همه عاشق شدن خاهره خله ما هم عاشق شد د آخه گوزو رامتین آدمه اصلا خدت آدمی ک عاشق شدی ک/ون ل/ق کسی ک عاشق بشه والااا (داد)
سادیا:اگ سر میلاد رو نشکسته بودم این دوتا بهم برنمیگشتن
امیر:دسته سرنوشته
رهام و امیر رسوندیم خونه هاشون وقتی برگشتیم خونه صب زود رفتیم دانشگاه نزدیکای ظهر ب رامتین زنگ زدیم
سادیا:سسسس...سلام خوبین
رامتین:سلام چی میخایی ؟
سادیا: ستین میخاد باهات حرف بزنه خاست ازم توی کافه نزدیک خونه ی ما قرار بزاری
رامتین:واقعا؟!
سادیا:اره میایی
رامتین:اره چرا ک ن
ویوی ستین
ظهر بود بچ ها اومدن خونه از خاب بیدارم کردن و غذا سفارش دادن غذا رسید نشستیم دور میز
سادیا:آبجی دعوام نمیکنی ی چیزی بگم
ستین:باز چیکار کردی تو
سودا:دوتامون انجام دادیم عصر ساعت ۵ با رامتین توی کافه نزدیک خونه قرار گذاشتیم البته گفتم ک تو خاستی این قرار گذاشته بشه واس تنا نباشی هم خدمون با امیر و رهام همونجا قرار گذاشتیم میزتون جداعه باشه؟
سادیا:ببخشید خب نمیخاستیم بخاطرش زجر بکشی حرفاتون رو بزنین خلاص کنید خدتونو باشه؟
ستین:باش بخورین سرد شد
غذا خوردن خدمم میخاستم قرار بزارم با رامتین از کارشون خوشم اومد و بهشون سخت نگرفتم نزدیکای ساعت ۵ بود آماده شدم
سودا:هوففف دیوونم کردین ادامه بدین پرتتون میکنم پایین عشق عشق عشق زهر و مار و عشق مرده شوره عشقه این دوتا رو ببرن همه عاشق شدن خاهره خله ما هم عاشق شد د آخه گوزو رامتین آدمه اصلا خدت آدمی ک عاشق شدی ک/ون ل/ق کسی ک عاشق بشه والااا (داد)
سادیا:اگ سر میلاد رو نشکسته بودم این دوتا بهم برنمیگشتن
امیر:دسته سرنوشته
رهام و امیر رسوندیم خونه هاشون وقتی برگشتیم خونه صب زود رفتیم دانشگاه نزدیکای ظهر ب رامتین زنگ زدیم
سادیا:سسسس...سلام خوبین
رامتین:سلام چی میخایی ؟
سادیا: ستین میخاد باهات حرف بزنه خاست ازم توی کافه نزدیک خونه ی ما قرار بزاری
رامتین:واقعا؟!
سادیا:اره میایی
رامتین:اره چرا ک ن
ویوی ستین
ظهر بود بچ ها اومدن خونه از خاب بیدارم کردن و غذا سفارش دادن غذا رسید نشستیم دور میز
سادیا:آبجی دعوام نمیکنی ی چیزی بگم
ستین:باز چیکار کردی تو
سودا:دوتامون انجام دادیم عصر ساعت ۵ با رامتین توی کافه نزدیک خونه قرار گذاشتیم البته گفتم ک تو خاستی این قرار گذاشته بشه واس تنا نباشی هم خدمون با امیر و رهام همونجا قرار گذاشتیم میزتون جداعه باشه؟
سادیا:ببخشید خب نمیخاستیم بخاطرش زجر بکشی حرفاتون رو بزنین خلاص کنید خدتونو باشه؟
ستین:باش بخورین سرد شد
غذا خوردن خدمم میخاستم قرار بزارم با رامتین از کارشون خوشم اومد و بهشون سخت نگرفتم نزدیکای ساعت ۵ بود آماده شدم
۲.۳k
۲۷ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.