پارت ۱۰
پارت ۱۰
داشتیم برمیگشتیم خونه داشتم دنبال ران میدویدم که یهو یه ماینو دیدم و دیگه هیچی رو ندیدم
از دید ران
ریکو داشت دنبالم میدوید که صدای برخورد شنیدم و ریکو رو دیدم ماشین بهش زد کل بدنم سست شد به زور تکون خوردم سمت ریکو رو بلند کردم داشت از سرش خون میومد بردمش بیمارستان انگار دیگه هیچی برام مهم نبود دنیا هم نابود میشود برام مهم نبود فقط ریکو سالم بمونه من بهش قول دادم که دیگه نزارم دیگه سختی بکشه بهش قول دادم پیشش میمونم نمیتونم زیر قولم بزنم یهو دستش شل شد و از دور گردنم افتاد
و آروم زمزمه کرد
ریکو : پیشم بمون ران
این آخرین حرفش بود
ران : ن....نه ر.....رسیدیم .....ریکو ....بلند شو ( گریه ) م....من همیشه پیشتم ......لطفا بلند شو
اما فایده ای نداشت هیچ فایده ای نداشت هر کاری هم میکرم پرنسس کوچولوم دیگه هیچ وقت برنمیگشت اون برای همیشه رفته بود
گذر زمان یک ماه بعد
از دید ریندو
از مرگ ریکو یک ماه میگذره و ران اصلا پاشو از خونه بیرون نذاشته و و فقط نوشیدنی میخوره و گریه میکنه
زنگ زدم بهش ولی جواب نداد رفتم پیشش و تنها چیزی که دیدم بدن بی روح ران بود پس رفته پیشش ( لبخند و گریه ) پس رفتی پیشش و منو تنها گذاشتی واقعا چرا باهام اینکارو کردی
رین به تنهایی زندگی کرد و با یاد ران زنده بود
پایان
داشتیم برمیگشتیم خونه داشتم دنبال ران میدویدم که یهو یه ماینو دیدم و دیگه هیچی رو ندیدم
از دید ران
ریکو داشت دنبالم میدوید که صدای برخورد شنیدم و ریکو رو دیدم ماشین بهش زد کل بدنم سست شد به زور تکون خوردم سمت ریکو رو بلند کردم داشت از سرش خون میومد بردمش بیمارستان انگار دیگه هیچی برام مهم نبود دنیا هم نابود میشود برام مهم نبود فقط ریکو سالم بمونه من بهش قول دادم که دیگه نزارم دیگه سختی بکشه بهش قول دادم پیشش میمونم نمیتونم زیر قولم بزنم یهو دستش شل شد و از دور گردنم افتاد
و آروم زمزمه کرد
ریکو : پیشم بمون ران
این آخرین حرفش بود
ران : ن....نه ر.....رسیدیم .....ریکو ....بلند شو ( گریه ) م....من همیشه پیشتم ......لطفا بلند شو
اما فایده ای نداشت هیچ فایده ای نداشت هر کاری هم میکرم پرنسس کوچولوم دیگه هیچ وقت برنمیگشت اون برای همیشه رفته بود
گذر زمان یک ماه بعد
از دید ریندو
از مرگ ریکو یک ماه میگذره و ران اصلا پاشو از خونه بیرون نذاشته و و فقط نوشیدنی میخوره و گریه میکنه
زنگ زدم بهش ولی جواب نداد رفتم پیشش و تنها چیزی که دیدم بدن بی روح ران بود پس رفته پیشش ( لبخند و گریه ) پس رفتی پیشش و منو تنها گذاشتی واقعا چرا باهام اینکارو کردی
رین به تنهایی زندگی کرد و با یاد ران زنده بود
پایان
۱۰.۶k
۰۹ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۸۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.