فیک وقتی خواهرش بودی و پارت دو
فیک وقتی خواهرش بودی و پارت دو
ا. ت ویو
اون کوک بود کسی که تا دوماه پیش باهاش رابطه داشتم الان جلوم وایساده وای نه اگه به تهیونگ چیزی بگه تهیونگ کشتتم بهتره جوری رفتار کنم که نمیشناسمش چون بهم خیانت کرد اشکام کم کم داشتن تو چشما جمع میشدن برای همین که نمیتونستم کنترلشون کنم دویدم تو دستشویی که ته اومد دنبالم درو قفل کردم که ته گفت
ته حالت خوبه در باز کن چیشد یهو ا. ت اسن در باز کن
ا. ت باصدای لرژون گفتم ته خو خو ب ب بم ا ا ل ل لا لا نن م م م ی ی یا یا م
ته گفتم این در رو باز کن ا. ت تا عصبی نشدم
ا. ت له این فکر افتادم اگه دوباره لرزو لرزون جوابشو بدم درو میشکونه پس تمام قدرتم رو جمع کردم و با حالت شوخی مانندی گفتم
ا. ت ته اگه نری ابروتو جلو دوستات میبرم (با عربده گفت چوری که اعضا بشنون)
ته باشه ولی فک نکن ولت کردم اگه بفحمم چیزی رو ازم مخفی میکنی خفت میکنم
ا. ت باشهــــــــــــــــــ حـــــــــــــــا لا برو
ویو کوک
اون ا. ت بود عشق من نمیدونستم خواهر ته هست وگرنه زود تر گیرش میاوردم ولی الان که دیدم ته در این حد روش حساس ریدم به خودم باید ی فکری کنم که پیش خودم برش گردونم واقعا خوش حالم با میا کات کردم
ا. ت رو مال خودم میکنم
ویو جیمین
فک کنم ی حسایی به ا. ت دارم البته پنج دقیقه نشده که دیدمش اما خیلی ریزه میزه و گوگوای هستش فک کنم دوسش دارم اره مال خودم میکنمش
ویو ته پش در دستشویی قایم شدم تا ا. ت بیاد بیرون منتظر بودم که در باز شد
در رو کامل باز کردم و با دو تا دستام شونه ا. ت گرفتم بردمش تو دستشویی درم از پشت قفل کردم داد زدم گفتم
ته پـــــــــســــــــــرا بشینید الان مـــــــــــــــا مـــــــــــیـــــــــــــایــــــــــــــم
ویو ا. ت بعد اون حرفم ته رفت تعجب کردم اخه هیچ وقت انقدر زود رازی نمی شد برای همین اب زدم به صورتم و رفتم بیرو تا درو باز کردم در خودش تند کشیده شد و یکی دستاش گزاشت روشونم وحلم دادتو در قفل کرد دیدم تهیونگ خیلی ترسیده بودم دوباره اشکام تو چشام حلقه زدن کافی بود ته ی چیزی بگه که اشکام جاری شن
ویو کوک
فهمیدم ته میخواد از زیر زبون ا. ت یچیزی بکشه ا. تم تو این حالت تنها چیزی که کافی بود تا همچیز رو لو بده لب زدن ته بود برای همین بدو بدو رفتم دم در دستشویی وگفتم ته ته زود باش بدو بیا کمک هوپی حالش بده کمک
ویو ته
تا اومد ی چیزی بگم کوک اومد گغت هوبی حالش بده سریع رفتم قفل در رو باز کردم رفتم بیرون که
ویو کوک
هوبی هیونگ فهمید میخوام چیکار کنم خودشو زد به حال بد و گفت
ا. ت ویو
اون کوک بود کسی که تا دوماه پیش باهاش رابطه داشتم الان جلوم وایساده وای نه اگه به تهیونگ چیزی بگه تهیونگ کشتتم بهتره جوری رفتار کنم که نمیشناسمش چون بهم خیانت کرد اشکام کم کم داشتن تو چشما جمع میشدن برای همین که نمیتونستم کنترلشون کنم دویدم تو دستشویی که ته اومد دنبالم درو قفل کردم که ته گفت
ته حالت خوبه در باز کن چیشد یهو ا. ت اسن در باز کن
ا. ت باصدای لرژون گفتم ته خو خو ب ب بم ا ا ل ل لا لا نن م م م ی ی یا یا م
ته گفتم این در رو باز کن ا. ت تا عصبی نشدم
ا. ت له این فکر افتادم اگه دوباره لرزو لرزون جوابشو بدم درو میشکونه پس تمام قدرتم رو جمع کردم و با حالت شوخی مانندی گفتم
ا. ت ته اگه نری ابروتو جلو دوستات میبرم (با عربده گفت چوری که اعضا بشنون)
ته باشه ولی فک نکن ولت کردم اگه بفحمم چیزی رو ازم مخفی میکنی خفت میکنم
ا. ت باشهــــــــــــــــــ حـــــــــــــــا لا برو
ویو کوک
اون ا. ت بود عشق من نمیدونستم خواهر ته هست وگرنه زود تر گیرش میاوردم ولی الان که دیدم ته در این حد روش حساس ریدم به خودم باید ی فکری کنم که پیش خودم برش گردونم واقعا خوش حالم با میا کات کردم
ا. ت رو مال خودم میکنم
ویو جیمین
فک کنم ی حسایی به ا. ت دارم البته پنج دقیقه نشده که دیدمش اما خیلی ریزه میزه و گوگوای هستش فک کنم دوسش دارم اره مال خودم میکنمش
ویو ته پش در دستشویی قایم شدم تا ا. ت بیاد بیرون منتظر بودم که در باز شد
در رو کامل باز کردم و با دو تا دستام شونه ا. ت گرفتم بردمش تو دستشویی درم از پشت قفل کردم داد زدم گفتم
ته پـــــــــســــــــــرا بشینید الان مـــــــــــــــا مـــــــــــیـــــــــــــایــــــــــــــم
ویو ا. ت بعد اون حرفم ته رفت تعجب کردم اخه هیچ وقت انقدر زود رازی نمی شد برای همین اب زدم به صورتم و رفتم بیرو تا درو باز کردم در خودش تند کشیده شد و یکی دستاش گزاشت روشونم وحلم دادتو در قفل کرد دیدم تهیونگ خیلی ترسیده بودم دوباره اشکام تو چشام حلقه زدن کافی بود ته ی چیزی بگه که اشکام جاری شن
ویو کوک
فهمیدم ته میخواد از زیر زبون ا. ت یچیزی بکشه ا. تم تو این حالت تنها چیزی که کافی بود تا همچیز رو لو بده لب زدن ته بود برای همین بدو بدو رفتم دم در دستشویی وگفتم ته ته زود باش بدو بیا کمک هوپی حالش بده کمک
ویو ته
تا اومد ی چیزی بگم کوک اومد گغت هوبی حالش بده سریع رفتم قفل در رو باز کردم رفتم بیرون که
ویو کوک
هوبی هیونگ فهمید میخوام چیکار کنم خودشو زد به حال بد و گفت
۱۵.۲k
۲۵ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.