گربه کوچولو
PART 2
ویو کوک :
وقتی اون گربه کوچولو خوابید، منم رفتم روی تخت دراز کشیدم و توی گوشی دنبال یه اسم خوشگل برای گربه بودم(کوک میخواست گربه رو پیش خودش نگه داره) یه بار چشمام رو باز و بسته کردم ،وقتی باز شد (چشمام)دیدم صبح شده،انقد دیشب خسته بودم نفهمیدم کی خوابم برد
توی گوشی نگاه کردم ساعت ۶ بود
کوک:اَه دیر شده (گربشو ببره دام پزشکی)
ادمین جون:کوک از پله ها رفت پایین یه دوش ۲۰ مینی گرفت ، اومد کارهاشو انجام داد و گربشو خیلی آروم بیدار کرد و بردش دام پزشکی
توی دام پزشکی
کوک:سلام ، گربمو آوردم برای پاش
دکتر : بذاریدش اینجا
دکتر گربه رو معاینه کرد و بعد هم پاشو عمل کرد
پرش زمان به وقتی که کوک و گربه از دام پزشکی اومدن
ویو کوک :
گربه رو آوردم و تصمیم گرفتم اسمشو لینا بزارم بعدش چون لینا خسته بود
خوابید
پس منم تصمیم گرفتم بخوابم چون صبح زود بیدار شدم
ویو لینا: سلام من همونطور که صاحبم گفت اسمم لیناس
من یه گربم و همزمان میتونم یک انسان هم باشم
و ما دو دنیا در زمین داریم
که داخل دنیای ما گربه هایی وجود دارن که هم انسانن و هم گربه، در دنیای ما بعضی از گربه ها میتونن در هر موقع که خواستن
انسان بشن ولی بعضی داخل موقع های مثل سکسکه، عطسه و... انسان بشن
یروز وقتی من ۱۲ سالم بود،پدرم تصمیم گرفت تا من و مادرم رو ببره بیرون ، پس هممون انسان شدیم و رفتیم به بیرون موقع رانندگی وقتی داشتیم از پیچ جاده رد میشدیم یه ماشین جلومون سبز شد و تصادف کردیم پنج دقیقه بعد تصادف بهوش اومدم
ماشین چپ کرده بود
برای در اومدن از ماشین چون خیلی تنگ بود
گربه شدم دیدم پدر و مادرم مردن
نمیدونستم باید چیکار کنم یه دفعه یاد حرف بابام افتاد که گفت «در بدترین شرایط صبور باش و کار درست انجام بده»
به خودم اومد رفتم سراغ ماشین مقابل یه پسر حدودا ۱۶ / ۱۷ ساله با پدر و مادرش بودن
مادرش مرده بود اما پدرش و پسره زنده بودن دلم براشون سوخت،برای همین زنگ زدم به آمبولانس و آدرس دادم و رفتم به دنیای خودمون اما بخاطر یتیم بودنم انداختم بیرون (تو این دنیا یتیم خونه ندارن و مستقیم میندازه بیرون اما اگر لو بدی اون دنیا رو میمیری) و من از اون به بعد ۴ سال با فقیری زندگی کردم تا اینکه تو یه روزی توی بارون کنار پل کوک منو پیدا کرد
کوک خیلی منو یاد اون پسر میندازه برای همین کنارش موندم
الان هم برم بخوابم تا کوک بیدار نشده (ساعت ۱۱ صبحه)
.
.
.
.
.
.
اتمام این پارت
شرط
۷ لایک
ویو کوک :
وقتی اون گربه کوچولو خوابید، منم رفتم روی تخت دراز کشیدم و توی گوشی دنبال یه اسم خوشگل برای گربه بودم(کوک میخواست گربه رو پیش خودش نگه داره) یه بار چشمام رو باز و بسته کردم ،وقتی باز شد (چشمام)دیدم صبح شده،انقد دیشب خسته بودم نفهمیدم کی خوابم برد
توی گوشی نگاه کردم ساعت ۶ بود
کوک:اَه دیر شده (گربشو ببره دام پزشکی)
ادمین جون:کوک از پله ها رفت پایین یه دوش ۲۰ مینی گرفت ، اومد کارهاشو انجام داد و گربشو خیلی آروم بیدار کرد و بردش دام پزشکی
توی دام پزشکی
کوک:سلام ، گربمو آوردم برای پاش
دکتر : بذاریدش اینجا
دکتر گربه رو معاینه کرد و بعد هم پاشو عمل کرد
پرش زمان به وقتی که کوک و گربه از دام پزشکی اومدن
ویو کوک :
گربه رو آوردم و تصمیم گرفتم اسمشو لینا بزارم بعدش چون لینا خسته بود
خوابید
پس منم تصمیم گرفتم بخوابم چون صبح زود بیدار شدم
ویو لینا: سلام من همونطور که صاحبم گفت اسمم لیناس
من یه گربم و همزمان میتونم یک انسان هم باشم
و ما دو دنیا در زمین داریم
که داخل دنیای ما گربه هایی وجود دارن که هم انسانن و هم گربه، در دنیای ما بعضی از گربه ها میتونن در هر موقع که خواستن
انسان بشن ولی بعضی داخل موقع های مثل سکسکه، عطسه و... انسان بشن
یروز وقتی من ۱۲ سالم بود،پدرم تصمیم گرفت تا من و مادرم رو ببره بیرون ، پس هممون انسان شدیم و رفتیم به بیرون موقع رانندگی وقتی داشتیم از پیچ جاده رد میشدیم یه ماشین جلومون سبز شد و تصادف کردیم پنج دقیقه بعد تصادف بهوش اومدم
ماشین چپ کرده بود
برای در اومدن از ماشین چون خیلی تنگ بود
گربه شدم دیدم پدر و مادرم مردن
نمیدونستم باید چیکار کنم یه دفعه یاد حرف بابام افتاد که گفت «در بدترین شرایط صبور باش و کار درست انجام بده»
به خودم اومد رفتم سراغ ماشین مقابل یه پسر حدودا ۱۶ / ۱۷ ساله با پدر و مادرش بودن
مادرش مرده بود اما پدرش و پسره زنده بودن دلم براشون سوخت،برای همین زنگ زدم به آمبولانس و آدرس دادم و رفتم به دنیای خودمون اما بخاطر یتیم بودنم انداختم بیرون (تو این دنیا یتیم خونه ندارن و مستقیم میندازه بیرون اما اگر لو بدی اون دنیا رو میمیری) و من از اون به بعد ۴ سال با فقیری زندگی کردم تا اینکه تو یه روزی توی بارون کنار پل کوک منو پیدا کرد
کوک خیلی منو یاد اون پسر میندازه برای همین کنارش موندم
الان هم برم بخوابم تا کوک بیدار نشده (ساعت ۱۱ صبحه)
.
.
.
.
.
.
اتمام این پارت
شرط
۷ لایک
۷.۰k
۰۳ بهمن ۱۴۰۲