پارت 9

وقتی خریدارو کردیم رفت سمت شهر بازی
_جیمین چرا میری اینجا
+نکنه میترسی
_نخیر
+پس وحشتناک ترینارو سوار میشیم
_باباشه
وای من خیلی میترسیدم چیکارکنم پیاده شدیم رفتم اونجا وقتی سوار شدم تقریبا سکته رو زدم

جیمین:
میدونستم خیلی میترسه وقتی سوار شدیم همش جیغ میکشید منم همش میخندیدم
_کوفت هق بگو نگه داره
+تو که میگفتی من نمیترسم
_بگوهق نگه داره
+نه نمیشه
یکدفعه حالش بد شد و بی هوش شد گریم گرفته بود پیاده شدیم بلند شد گفت بلدم باهات چیکار کنم
(قیافه ی جیمین:😱
_ا.ت زنده شدی
+بیشعور من کی مرده بودم الکی کردم

ا. ت:
الکی خودمو زدم به بی هوشی تا خبر مرگش بگه نگهدارن( نویسنده:ا.ت کراش من خبر مرگ خودت)بلاخره رفتیم خونه منو پیدا کرد و گفت فردا میام دنبالت رفتم خونه پیش ایوان
_سلوم گربه کوچولوی عزیزم
+سلوم کسی که به مادرش سلام نمیکنه
_مامان این جیمینه خیلی لجبازه
+پسر عمو دختر عمو هستید مثلا
_ماماننن
+برو بگیر بخواب راستی عموت گفت به جای یک هفته چهار روز دیگه ازدواج میکنید
_مامان منو بزار دم خونه چرا انقد اینجوری میکنید
+خواب عزیزم
_کلاس اولی نیستم
+بله میدونم چند روز دیگه ددی هم پیدا میکنی
_مامانن خفههههههه.
+یادم باشه بگم همین فردا
_شب بخیر
<br>
( چهار روز بعد)
وای خیلی استرس دارم چون میخوام باکسی ازدواج کنم که دوسش ندارم ولی بلاخره ازدواجو کردم امضا کردمو تمامممم همه خوشحالو من توی لایو اینستاگرامو آخه دیگه امضا کردنم لایو میخواد