روزی روزگاری عشق ... part 10 ... فصل 2
یکم دیگه مونده بود که حس کرد یکی داره میاد سینی رو قایم کرد و رفت پایین
اجوما : من دارم میرم خونه دیگه تو هم برو باشه ؟ * مهربون
جانگ می : ممنون * لبخند
و رفت اون پیرزنو بغل کرد
جانگ می : ممنونم ازتون ولی من دیگه نمیام اینجا
اجوما : چرا ؟
جانگ می : الان نمیتونم بهتون بگم صبح که شد وقتی ارباب متوجه شد به همتون میگه
اجوما : باشه * لبخند
جانگ می : فقط به ارباب نگید منو این موقع دیدید باشع ؟
اجوما : باشه
جانگ می : من مادر ندارم شما جای مادر من هستید
اجوما : متاسفم ... دخترم خفه شدم میخوام برم خونمون تو هم برو خونتون دیگه
جانگ می : چشم
بعد از این که اون پیرزنو راه نمایی کرد و بیرونش کرد دوباره رفت طبقه ی بالا
بعد از کلی تلاش تونست اون درو باز کنه
معلوم بود اتاق کاره
وقتی محموله را پیدا کرد دلش می خواست جیغ بزنه ولب نی تونست رفت و محموله را برداشت میخواست بره بیرون که چند تا پرونده نظرشو جلب کردن چند تاشونو برداشت و رفت بیرون از اتاق
می خواست از پله ها بره پایین که یادش اومد اون سینی رو نداده به اون کسی که نمیشناخت
...
لایک : ۱۵
کامنت: ۷
اجوما : من دارم میرم خونه دیگه تو هم برو باشه ؟ * مهربون
جانگ می : ممنون * لبخند
و رفت اون پیرزنو بغل کرد
جانگ می : ممنونم ازتون ولی من دیگه نمیام اینجا
اجوما : چرا ؟
جانگ می : الان نمیتونم بهتون بگم صبح که شد وقتی ارباب متوجه شد به همتون میگه
اجوما : باشه * لبخند
جانگ می : فقط به ارباب نگید منو این موقع دیدید باشع ؟
اجوما : باشه
جانگ می : من مادر ندارم شما جای مادر من هستید
اجوما : متاسفم ... دخترم خفه شدم میخوام برم خونمون تو هم برو خونتون دیگه
جانگ می : چشم
بعد از این که اون پیرزنو راه نمایی کرد و بیرونش کرد دوباره رفت طبقه ی بالا
بعد از کلی تلاش تونست اون درو باز کنه
معلوم بود اتاق کاره
وقتی محموله را پیدا کرد دلش می خواست جیغ بزنه ولب نی تونست رفت و محموله را برداشت میخواست بره بیرون که چند تا پرونده نظرشو جلب کردن چند تاشونو برداشت و رفت بیرون از اتاق
می خواست از پله ها بره پایین که یادش اومد اون سینی رو نداده به اون کسی که نمیشناخت
...
لایک : ۱۵
کامنت: ۷
۶.۵k
۳۰ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.