ازدواج اجباری
ازدواج اجباری
part 22
ویو نامجون
- سلام اتم
+ سلام... نامجون
_میگم ات امروز بچه ها میخوان بیان و منم میخوام هال و هواتو عوض شه
واقعا باشه بیان (ذوق مرگ)
+ باشه پس فعلا
- باشه خداحافظ
از کیوت بودنش خنده ام گرفت به قیافه ی کارکنانی که در حال جر خوردن بود نگاه کردم و قیافم رو جدی کردم و رفتم داخل و به اعضا گفتم که قبول کرده و اونا هم خوشحال شدن که داشتیم کار میکردیم که ...
ویوا.ت
از حرف نامجون خیلی خوشحال شدم چون قرار بود بچه ها بیان و من از اون ها خیلی خوشم میومد الان ساعت 1 بود به نامجون پیام دادم که قرار ساعت 3 برم خرید و اونم در جواب گفت اگه خریدم تموم شد بیام شرکت منم قبول کردم رفتم اول یک نودل خوشمزه درست کردم و بعد رفتم اماده شدم خوب آماده شدنم خیلی طول میکشه اول یک حموم 20 مین رفتم اومدم بیرون موها مو خوشم کردم روتین پوستیم رو انجام دادم و رفتم سراغ آرایش یک آرایش لایت کردم و لباسام رو پوشید اکسسوری و میم و همین طور کفش گوشی و کارتم رو برداشتم و رفتم به سمت ماشین و به سمت فروشگاه بزرگ سئول و.....
part 22
ویو نامجون
- سلام اتم
+ سلام... نامجون
_میگم ات امروز بچه ها میخوان بیان و منم میخوام هال و هواتو عوض شه
واقعا باشه بیان (ذوق مرگ)
+ باشه پس فعلا
- باشه خداحافظ
از کیوت بودنش خنده ام گرفت به قیافه ی کارکنانی که در حال جر خوردن بود نگاه کردم و قیافم رو جدی کردم و رفتم داخل و به اعضا گفتم که قبول کرده و اونا هم خوشحال شدن که داشتیم کار میکردیم که ...
ویوا.ت
از حرف نامجون خیلی خوشحال شدم چون قرار بود بچه ها بیان و من از اون ها خیلی خوشم میومد الان ساعت 1 بود به نامجون پیام دادم که قرار ساعت 3 برم خرید و اونم در جواب گفت اگه خریدم تموم شد بیام شرکت منم قبول کردم رفتم اول یک نودل خوشمزه درست کردم و بعد رفتم اماده شدم خوب آماده شدنم خیلی طول میکشه اول یک حموم 20 مین رفتم اومدم بیرون موها مو خوشم کردم روتین پوستیم رو انجام دادم و رفتم سراغ آرایش یک آرایش لایت کردم و لباسام رو پوشید اکسسوری و میم و همین طور کفش گوشی و کارتم رو برداشتم و رفتم به سمت ماشین و به سمت فروشگاه بزرگ سئول و.....
۳.۶k
۲۴ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.