"I fell in love with someone'' (P61)
"I fell in love with someone'' (P61)
به آدرسی که برام فرستاد نگاه کردم راهی حرکت شدم..
بعد از نیم ساعت رسیدم یه انبار سوخته بود...وارد انبار شدم هیچکی نبود...اسلحم رو دراوردم تا صدای بیونگ هو از پشت سرم شنیدم....
بیونگ هو : او اسلحه رو بزار پایین داداشم*تعجب*
برگشتم سمتش هیچ تغییری تو چهرش ندیدم
که یه لحظه لبخندی زد...
بیونگ هو : خوشحالم بعد سال ها میبینمت
کوک : بهم بگو ا.ت کجاست!*سرد*
بیونگ هو : هنوز خواستم نگفتم که
کوک : سریع بگو چی میخوای
بیونگ هو : اگه ا.ت رو میخوای و نمیخوای مدارک باند تورو به پلیس گزارش بدم باید اون یکی باندت به من بدی
کوک : چی!!!*شوکه*
بیونگ هو : درست شنیدی جونگکوک،....اگه اون کسی باندت به من بدی و من به فعالیتم برگردم
کوک : عوضی زده به سرت *عربده*
از یقه ی بیونگ هو میگیره و یه مشتی به صورت بیونگ هو زد که خون از دهنش خارج شد...
کوک : من عمرا باندم به تو بدم
بیونگ هو : جونگکوک اون باند از قبل ماله من بود پدرم تورو مثل پسرش میدونه...وقتی... برشکسته شدیم...پدرم باند به تو داد تا مراقبش باشی ولی....ولی تو... اومدی اون باند از ما گرفتی و به اسم خودت کردی...*داد،گریه*
به ضربه ای که دوباره کوک به بیونگ هو زد بیونگ هو رو زمین افتاد...
کوک : هرچی میخوای به پلیس گزارش بده...هیچی برام مهم نیس
به سمت اون یکی در رفتم و بازش کردم جسم بی روح ا.ت رو زمین بود...با دیدن این صحنه احساس پشیمونی کردم...به سمتش رفتم با دستم سرش رو بالا آوردم و بوسه ای به پیشونی ا.ت زدم...
کوک : ولی بازم هنوز از دستت عصبانیتم
ا.ت رو براید بغل کردم از اتاق اومدم بیرون که لحظه ای....ادامه داره....
به آدرسی که برام فرستاد نگاه کردم راهی حرکت شدم..
بعد از نیم ساعت رسیدم یه انبار سوخته بود...وارد انبار شدم هیچکی نبود...اسلحم رو دراوردم تا صدای بیونگ هو از پشت سرم شنیدم....
بیونگ هو : او اسلحه رو بزار پایین داداشم*تعجب*
برگشتم سمتش هیچ تغییری تو چهرش ندیدم
که یه لحظه لبخندی زد...
بیونگ هو : خوشحالم بعد سال ها میبینمت
کوک : بهم بگو ا.ت کجاست!*سرد*
بیونگ هو : هنوز خواستم نگفتم که
کوک : سریع بگو چی میخوای
بیونگ هو : اگه ا.ت رو میخوای و نمیخوای مدارک باند تورو به پلیس گزارش بدم باید اون یکی باندت به من بدی
کوک : چی!!!*شوکه*
بیونگ هو : درست شنیدی جونگکوک،....اگه اون کسی باندت به من بدی و من به فعالیتم برگردم
کوک : عوضی زده به سرت *عربده*
از یقه ی بیونگ هو میگیره و یه مشتی به صورت بیونگ هو زد که خون از دهنش خارج شد...
کوک : من عمرا باندم به تو بدم
بیونگ هو : جونگکوک اون باند از قبل ماله من بود پدرم تورو مثل پسرش میدونه...وقتی... برشکسته شدیم...پدرم باند به تو داد تا مراقبش باشی ولی....ولی تو... اومدی اون باند از ما گرفتی و به اسم خودت کردی...*داد،گریه*
به ضربه ای که دوباره کوک به بیونگ هو زد بیونگ هو رو زمین افتاد...
کوک : هرچی میخوای به پلیس گزارش بده...هیچی برام مهم نیس
به سمت اون یکی در رفتم و بازش کردم جسم بی روح ا.ت رو زمین بود...با دیدن این صحنه احساس پشیمونی کردم...به سمتش رفتم با دستم سرش رو بالا آوردم و بوسه ای به پیشونی ا.ت زدم...
کوک : ولی بازم هنوز از دستت عصبانیتم
ا.ت رو براید بغل کردم از اتاق اومدم بیرون که لحظه ای....ادامه داره....
۱۸.۷k
۰۴ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.