عشق دردناک پارت ۳

عشق دردناک پارت ۳

کوک:بسه دیگه بیاین شام بخورین*با خنده

یوری:ببین کوکی تهیونگ اینطوری باهام رفتار میکنه *با لحن کیوت

تهیونگ:تا همین چند دقیقه پیش آبغوره گرفته بودی حرف نمیزدی ؟

یوری:باشه بابا

کوک:میاین یا ....

تهیونگ و یوری : باشه ببخشید

کوک : *خنده

یوری:وای خیلی خوشمزه هستش *دهن پر

کوک:خواهش میکنم یوری

یوری : من ازت تشکر نکردم

کوک:آها.....

تهیونگ : مرسی کوک من خسته ام میرم بخوابم بای

کوک و یوری:شب بخیر

یوری : کوک میای فيلم ببینیم

کوک:باشه خب چی ببینیم ؟

یوری:ترسناک

کوک:نه کمدی

ویو کارینا

بعد از کلی جنگ و دعوا تصمیم قطعی شد که کمدی ببینن و کوک و یوری همونجا خوابشون برد

ویو تهیونگ

خیلی خسته بودم رفتم بخوابم وقتی بیدار شدم دیدم تلویزیون روشنه و کوک و یوری خوابیدن

تهیونگ : پدر سگا اینجا چرا خوابیدین؟*با داد

یوری:چیشده*با خواب آلود

تهیونگ:بلند شو کوک بلند شو یوری همین الان *آخرش رو با داد گفت

کوک و یوری : بیداریم


____________^____________♡___________
ببخشید اگر کمه وقت نکردم . ♡
حمایت کنید پارت بعد رو فردا آپ میکنم ♡
و زندگی تاریخی رو ۳ پارت رو میزارم اگر وقت کنم که جبران بشه ♡