(پژمرده)P.29
هان سانگ*ویو
از اتاق ا/ت خارج شدم.
یچیزی نظرم رو جلب کرده.
ا/ت توی کافه که باهم برخورد کردیم وقتی ازش پرسیدم باردارید گفت اره.
ولی اون که شوهر نداره اون مطمئنا از دوست پسرش حامله .
ولی من نمیدونم دوست پسرش کیه.
من خیلی چیزا رو نمدونم مثلا اینکه اون مرده که امروز اومد جلوی در که اسمش جانکوک بود کیه.
چرا ا/ت رفت پیش اون شاید اون دوست پسرشه و از اون حامله هست.
شایدم من دارم اشتباه میکنم و جریان اون پسره یچیز دیگست.
کوک*ویو
دارم رانندگی میکنم نمیخوام با هیچکسی روبه رو شم.
امشب هم نمیرم خونه،نمیدونم چرا ا/ت داره با من اینکار رو میکنه.
چرا میخواد من و نابود کنه،با این کارایی که با من میکنه.
رفتم فروشگاه و یه بطری مشروب گرفتم.
میخوام یکم از این موضوعات فاصله بگیرم.
یهو لینا بهم زنگ زد.
رد تماس کردم الان اصلا حوصله ی لینا رو ندارم.
از اتاق ا/ت خارج شدم.
یچیزی نظرم رو جلب کرده.
ا/ت توی کافه که باهم برخورد کردیم وقتی ازش پرسیدم باردارید گفت اره.
ولی اون که شوهر نداره اون مطمئنا از دوست پسرش حامله .
ولی من نمیدونم دوست پسرش کیه.
من خیلی چیزا رو نمدونم مثلا اینکه اون مرده که امروز اومد جلوی در که اسمش جانکوک بود کیه.
چرا ا/ت رفت پیش اون شاید اون دوست پسرشه و از اون حامله هست.
شایدم من دارم اشتباه میکنم و جریان اون پسره یچیز دیگست.
کوک*ویو
دارم رانندگی میکنم نمیخوام با هیچکسی روبه رو شم.
امشب هم نمیرم خونه،نمیدونم چرا ا/ت داره با من اینکار رو میکنه.
چرا میخواد من و نابود کنه،با این کارایی که با من میکنه.
رفتم فروشگاه و یه بطری مشروب گرفتم.
میخوام یکم از این موضوعات فاصله بگیرم.
یهو لینا بهم زنگ زد.
رد تماس کردم الان اصلا حوصله ی لینا رو ندارم.
۲.۴k
۱۳ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.