پارت ۲۷
پارت ۲۷
#ارن
داشتم کارامو میکردم که یهو
*فلش بک گذشته*
مامان مامان کجایی(با ترس)
مامااااان
_اررررن تو اینجایی
_مامان🥺
_بیا بغلم ببینم
*فلش بک حال*
_ارن ، ارن
_ها چیه چی شده
_خوبی
_خوبم چطور
_چرا حواب نمیدی
_ببخشید
_نمیخوام
_چرا
_قهرم باهات
_😐چرا
_چون زورم زیاده
_عه زورت زیاده بیا اینجا ببینم
افتادم دنبالش
_وایسا ببینم وایسا
_نمیخوام
رفت تو اتاق خواست فرار کنه که پاش گیر کرد به پایه ی تخت
داشت میوفتاد که یهو احساس کردم سرم خورد به چیزی
چشامو باز کردم دیدم میکاسا تو بغلمه و خودمم جلوی تخت افتادن زمین
سرشو اورد بالا
یهو بغض کرد
دستشو دور گردنم حلقه کرد و شروع کرد گریه کردن
بغلش کردم
_هیس اروم باش
#میکاسا
داشتم گریه میکردم که یهو ارن دم گوشم گفت
_هیس اروم باش
صداش برام مثل ارامبخش بود
نفسش میخورد به لاله ی گوشم و قلقلکم میداد
محکم تر بغلش کردم
دیگه چیزی نفهمیدم
*فلش بک گذشته*
_میکاسا کجایی دخترم
_اینجام مامان( خیلی اروم )
_تو اونجا جیکارمیکنی
_نمیخوام ببینن منو
_چرا
_خجالت میکشم
_خجالت نکش بیا
*فلش بک حال*
چشامو باز کردم اولین جیزی کخ دیدم چهره ی نگران ارن بود
با اون دوتا چشمای جادویی و تیله ایش داشت نگام میکرد
نمی تونستم نگاشون نکنم
یهو با صداش به خودم اومدم
_میکاسا خوبی
_اره خوبم
_چت شد یهو
_نمیدونم
_خوبی الان
_اوهوم
_پاشو یه ابی به صورتت بزن میخوام ببمرت یه جایی
_کجا
_حالا میفهمی
_امروز مگه قرار نبود با ارمین و انی بریم بیرون
_چرا ولی اونا ساعت ۵ میان دنبالمون
_باشه
کمکم کرد بلند شم
#ارن
داشتم کارامو میکردم که یهو
*فلش بک گذشته*
مامان مامان کجایی(با ترس)
مامااااان
_اررررن تو اینجایی
_مامان🥺
_بیا بغلم ببینم
*فلش بک حال*
_ارن ، ارن
_ها چیه چی شده
_خوبی
_خوبم چطور
_چرا حواب نمیدی
_ببخشید
_نمیخوام
_چرا
_قهرم باهات
_😐چرا
_چون زورم زیاده
_عه زورت زیاده بیا اینجا ببینم
افتادم دنبالش
_وایسا ببینم وایسا
_نمیخوام
رفت تو اتاق خواست فرار کنه که پاش گیر کرد به پایه ی تخت
داشت میوفتاد که یهو احساس کردم سرم خورد به چیزی
چشامو باز کردم دیدم میکاسا تو بغلمه و خودمم جلوی تخت افتادن زمین
سرشو اورد بالا
یهو بغض کرد
دستشو دور گردنم حلقه کرد و شروع کرد گریه کردن
بغلش کردم
_هیس اروم باش
#میکاسا
داشتم گریه میکردم که یهو ارن دم گوشم گفت
_هیس اروم باش
صداش برام مثل ارامبخش بود
نفسش میخورد به لاله ی گوشم و قلقلکم میداد
محکم تر بغلش کردم
دیگه چیزی نفهمیدم
*فلش بک گذشته*
_میکاسا کجایی دخترم
_اینجام مامان( خیلی اروم )
_تو اونجا جیکارمیکنی
_نمیخوام ببینن منو
_چرا
_خجالت میکشم
_خجالت نکش بیا
*فلش بک حال*
چشامو باز کردم اولین جیزی کخ دیدم چهره ی نگران ارن بود
با اون دوتا چشمای جادویی و تیله ایش داشت نگام میکرد
نمی تونستم نگاشون نکنم
یهو با صداش به خودم اومدم
_میکاسا خوبی
_اره خوبم
_چت شد یهو
_نمیدونم
_خوبی الان
_اوهوم
_پاشو یه ابی به صورتت بزن میخوام ببمرت یه جایی
_کجا
_حالا میفهمی
_امروز مگه قرار نبود با ارمین و انی بریم بیرون
_چرا ولی اونا ساعت ۵ میان دنبالمون
_باشه
کمکم کرد بلند شم
۲۸.۶k
۰۸ آبان ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۳۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.