وقتی به زور ازدواج می کنی پارت۱۵

پارت۱۵

هیچی نگفت و گونم رو بوسه بارون کرد
از اینکه برای یکی مهم بودم خیلی خوشحالم
بعد از کلی بوسه و خنده من دستش سمت گونم برد همه اشک ها و خیسی بوسه هاش رو با شصتص پاک کرد
منم با لبخندم سرم بالا آوردم و گفتم
ا.ت:بی....ا یه کاری کنیم
با تعجب نگاهم کرد
هوسوک:چه کاری
ا.ت:من و تو زن و شوهریم فکر نکنم اشکال داشته باشه تازه خیلی ها هم با دوست پسرشون اینکارو انجام میدن منو تو که زن شوهریم
هوسوک:خب چه کاری
ا.ت:با یه لبخند شیطانی رفتم بالا و یه بوسه سحطی به لبش زدم
اونم جواب بو....سه منو داد
خیلی حرفیه ای لبم رو مک میزد و گاز های ریز می گرفت
که یه نا.......له کردم که توی دهنش خفه شد خنده شیطانیش رو حس کردم
تا کارمون به جاهای باریک نرسیده عقب زدمش
از روم بلند شد
و نشست
منم تند تند نفس گرفتم
و بلند شدم و توی بغلش نشستم و دستم رو دور گردنش حلقه کردم
و دوباره یه بوسه سطحی به لبش زدم


هوسوک ویو

منو باش که فکر می کردم با کارایی که من کردم امشب هزار کیلومتر دورتر ازم می مونه ولی امشب اولین بوسه عمرم رو تجربه کردم وای لباش طعم آلبالو میدادند خیلی خوشمزه بود
همون حالتی که توی بغلم بود دراز کشیدم که کاملا روم بود
دوباره ل..ب هام رو ....به ل....بهاش رسوندم و زبونم رو آروم روی لبش کشیدم

که صدایی اومد این صدای وای نه و.........