عشقی که بهم دادی
"part 32"
*از زبان ا.ت
وقتی با هانا وارد شدیم تمام بچه ها پروژه بودن
ولی رئیس نبود
هانا گفتش که رفته بوسان
بهتر که نیست
نشستم روی صندلی که هانا گفت
×پاشو
+چرا؟
×میگم پاشو
بلند شدم و صندلی کناری رو برام کشید
×اینجا بشین
+من کنار تهیونگ نمیشینم
×لوس نکن بشین دیگه...تو مارو نجات دادی پس بشین همینجا
هوفی گفتم و نشستم روی صندلی ای که هانا گفته بود و خودشم نشست کنارم
همه منتظر تهیونگ بودیم
به ساعتم نگاه کردم
دقیقا ۸ بود
دستمو گذاشتم زیر چونه م
پس چرا نیومد؟
که یهو دیدم همه از جاشون بلند شدن
نگاهی به رو به رو انداختم دیدم تهیونگ داره میاد
منم از جام بلند شدم و لبخند زدم
مث سگ خسته بودم خستههههه
_سلام
همه مون جواب سلام شو دادیم و نشستیم
اولش یکم خوش و بش کردیم که نه من دوست داشتم نه تهیونگ
چون خوب میشناسمش
همونجور که گارسون داشت لیوانای شر///ابو پر میکرد و کم کم غذا ها رو میوردن هانا از جاش بلند شد
و با کارد کنار بشقابش تقه ای به لیوان مش///روبش زد که توجه ها بهش جلب شه
×خب دوستان...این ضیافت برای خوشحالی ما و تشکر از جناب کیم هستش...تا میتونید لذت ببرید...و از آقای کیم هم تشکر میکنم که دعوت ما رو پذیرفتن
هانا لیوانشو به سمت تهیونگ گرفت و لیوانا رو ز*دن به*م و اول اون دوتا خوردن
بعدش نوبت من بود
منم با یه لبخند فیک اینکارو کردم
یکم از لیوانم خوردم
و همینجوری اعضای تیم لیواناشونو آوردن وسط و همه شروع کردیم به نو*شیدن
*پرش زمانی به یکساعت بعد
*از زبان ا.ت
بعد از شام دوباره همه شروع کردن به پر کردن لیواناشون و مخاطب شون برای نو*شیدن تهیونگ بود
ولی تهیونگ....اون اصلا براش خوب نیست...نباید زیاده روی کنه
*از زبان ا.ت
وقتی با هانا وارد شدیم تمام بچه ها پروژه بودن
ولی رئیس نبود
هانا گفتش که رفته بوسان
بهتر که نیست
نشستم روی صندلی که هانا گفت
×پاشو
+چرا؟
×میگم پاشو
بلند شدم و صندلی کناری رو برام کشید
×اینجا بشین
+من کنار تهیونگ نمیشینم
×لوس نکن بشین دیگه...تو مارو نجات دادی پس بشین همینجا
هوفی گفتم و نشستم روی صندلی ای که هانا گفته بود و خودشم نشست کنارم
همه منتظر تهیونگ بودیم
به ساعتم نگاه کردم
دقیقا ۸ بود
دستمو گذاشتم زیر چونه م
پس چرا نیومد؟
که یهو دیدم همه از جاشون بلند شدن
نگاهی به رو به رو انداختم دیدم تهیونگ داره میاد
منم از جام بلند شدم و لبخند زدم
مث سگ خسته بودم خستههههه
_سلام
همه مون جواب سلام شو دادیم و نشستیم
اولش یکم خوش و بش کردیم که نه من دوست داشتم نه تهیونگ
چون خوب میشناسمش
همونجور که گارسون داشت لیوانای شر///ابو پر میکرد و کم کم غذا ها رو میوردن هانا از جاش بلند شد
و با کارد کنار بشقابش تقه ای به لیوان مش///روبش زد که توجه ها بهش جلب شه
×خب دوستان...این ضیافت برای خوشحالی ما و تشکر از جناب کیم هستش...تا میتونید لذت ببرید...و از آقای کیم هم تشکر میکنم که دعوت ما رو پذیرفتن
هانا لیوانشو به سمت تهیونگ گرفت و لیوانا رو ز*دن به*م و اول اون دوتا خوردن
بعدش نوبت من بود
منم با یه لبخند فیک اینکارو کردم
یکم از لیوانم خوردم
و همینجوری اعضای تیم لیواناشونو آوردن وسط و همه شروع کردیم به نو*شیدن
*پرش زمانی به یکساعت بعد
*از زبان ا.ت
بعد از شام دوباره همه شروع کردن به پر کردن لیواناشون و مخاطب شون برای نو*شیدن تهیونگ بود
ولی تهیونگ....اون اصلا براش خوب نیست...نباید زیاده روی کنه
۳.۱k
۲۴ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.