P:¹ «قربانی»
نکته!(قبل از هرچی بگم این یه فیک هست و همه چیز از تصورات خودم هست....اگه چیزی توی فیک هست لطفاً بد برداشت نکنید!!)
ویو ا.ت
صبح با آلارم گوشیم از خواب بلند شدم... با یاد اینکه دوباره قراره برم مدرسه و سر اون کلاس های مزخرف بشینم ی جیغ خفه کشیدم و صد تا فحش.. به جد و آباد هر کی که تو مدرسه بود دادم.... از اون احمقی ک مدرسه و اختراع کرد... تا اون معلما و مدیر و البته گوشیم...که خفه نمیشه و همینجوری تو سر من داره زنگ میخوره...گوشیم و قطع کردمو رفتم دستشویی...کارای لازم و کردم و رفتم پایین. صبحانه رو حاظر کردم و رفتم اتاق ب/ت که بیدارش کنم... یکی با بالشت زدم تو سرش که اصلا تکون نخورد. دوباره محکم تر زدم ک فقط ی کم جابجا شد...دیگه داشتم عصبی میشدم و حوصله نداشتم پس ولش کردم و رفتم از اتاق بیرون و طوری درو بستم که خودم گفتم الان میشکنه و تا سه شمردم که صداش بلند شد......
ب/ت:زهررر مااار دختره نفهم اسکل عصبی...مشکلات روانی داری ببرمت تیمارستان چرا سر من خالی میکنی...
از پایین داد زدم: خواهشاً ببند وگرنه از ناهار خبری نیست.
صبحانه رو خوردم و آماده شدم ک برم....ب/ت که تا ظهر میخوابه پس بهتره صبحونه رو جمع کنم.
........................................
رفتم تو مدرسه هنوز وارد نشدم صدای اون عنتر های رو مخ رو میشنوم....آخی ک باز شروع شد. داشتم از تو حیاط میرفتم ب سمت سالن اصلی ک یکی از پشت محکم زدم... میدونستم کیه پس با چهره ای عصبی برگشتم سمتش..
گفتم : آرا اصن حوصله ت یکی رو ندارم پس ی امروز رو بیخیال شوو تا این خودکار رو نکردم تو سوراخ دماغت...
آرا: عزیزم باز تو رگ ایرانیت گرفت. خب باشه فقط میخواستم ی چیز بگم اما با این وضعی ک تو داری اگه بگم زنده نمیمونم..
ا.ت: بناااااللل
آرا: خب راستش دیروز تو گروه اعلام کردن ک امروز آزمون شیمی داریم و از اونجایی ک تو گوشیت خراب شده، من یادم رفت...و به داداشت زنگ نزدم که بهت بگه😁😁
ا.ت:.......................😳
آرا: ا.ت؟؟
ا.ت:........................😐
آرا: ا.ت جونم میدونم الان میخوای ک از جلو چشمات گم شم...ولی بهتره اینم بگم ک برنامه درسی عوض شده و زنگ اول شیمی داریم و وقت..هم برای خوندن نداری😬
ا.ت: اهههههههه😠😡
آرا: یا امام قلی من رفتمممممم(الفرار)☠️
ا.ت: آررررررراااااااااااا خدا فسیلت کنهههههههه💀😤
بچه ها:........😶😶
دیگه واقعا میخواستم بزنم زیر گریه... از این زندگی متنفررررممم... اگه این بار نمره نیارم بدبخت میشم. دوباره باید برم دفتر کار مدیر و کلی خِفَت بکشم اوففففف خدااااااا...
.................................
بالاخره زنگ خورد و رفتیم تو حیاط... حالم اصلا خوب نبود. آرا همینجوری داشت پشت گوشم فک میزد و منم دست به سینه داشتم.. فقط راه میرفتم و فکرم تو امتحانی بود ک ریددم....همین جوری تو فکر بودم که با داد آرا به خودم اومدم...
آرا: عههههههههههه نههههههههههههههههههههه
ا.ت: مرررض چ مرگته الاغ
_______________________________
بچه ها از پارت دو اصل ماجرا شروع میشه.....
حمایت؟!👻🤍
ویو ا.ت
صبح با آلارم گوشیم از خواب بلند شدم... با یاد اینکه دوباره قراره برم مدرسه و سر اون کلاس های مزخرف بشینم ی جیغ خفه کشیدم و صد تا فحش.. به جد و آباد هر کی که تو مدرسه بود دادم.... از اون احمقی ک مدرسه و اختراع کرد... تا اون معلما و مدیر و البته گوشیم...که خفه نمیشه و همینجوری تو سر من داره زنگ میخوره...گوشیم و قطع کردمو رفتم دستشویی...کارای لازم و کردم و رفتم پایین. صبحانه رو حاظر کردم و رفتم اتاق ب/ت که بیدارش کنم... یکی با بالشت زدم تو سرش که اصلا تکون نخورد. دوباره محکم تر زدم ک فقط ی کم جابجا شد...دیگه داشتم عصبی میشدم و حوصله نداشتم پس ولش کردم و رفتم از اتاق بیرون و طوری درو بستم که خودم گفتم الان میشکنه و تا سه شمردم که صداش بلند شد......
ب/ت:زهررر مااار دختره نفهم اسکل عصبی...مشکلات روانی داری ببرمت تیمارستان چرا سر من خالی میکنی...
از پایین داد زدم: خواهشاً ببند وگرنه از ناهار خبری نیست.
صبحانه رو خوردم و آماده شدم ک برم....ب/ت که تا ظهر میخوابه پس بهتره صبحونه رو جمع کنم.
........................................
رفتم تو مدرسه هنوز وارد نشدم صدای اون عنتر های رو مخ رو میشنوم....آخی ک باز شروع شد. داشتم از تو حیاط میرفتم ب سمت سالن اصلی ک یکی از پشت محکم زدم... میدونستم کیه پس با چهره ای عصبی برگشتم سمتش..
گفتم : آرا اصن حوصله ت یکی رو ندارم پس ی امروز رو بیخیال شوو تا این خودکار رو نکردم تو سوراخ دماغت...
آرا: عزیزم باز تو رگ ایرانیت گرفت. خب باشه فقط میخواستم ی چیز بگم اما با این وضعی ک تو داری اگه بگم زنده نمیمونم..
ا.ت: بناااااللل
آرا: خب راستش دیروز تو گروه اعلام کردن ک امروز آزمون شیمی داریم و از اونجایی ک تو گوشیت خراب شده، من یادم رفت...و به داداشت زنگ نزدم که بهت بگه😁😁
ا.ت:.......................😳
آرا: ا.ت؟؟
ا.ت:........................😐
آرا: ا.ت جونم میدونم الان میخوای ک از جلو چشمات گم شم...ولی بهتره اینم بگم ک برنامه درسی عوض شده و زنگ اول شیمی داریم و وقت..هم برای خوندن نداری😬
ا.ت: اهههههههه😠😡
آرا: یا امام قلی من رفتمممممم(الفرار)☠️
ا.ت: آررررررراااااااااااا خدا فسیلت کنهههههههه💀😤
بچه ها:........😶😶
دیگه واقعا میخواستم بزنم زیر گریه... از این زندگی متنفررررممم... اگه این بار نمره نیارم بدبخت میشم. دوباره باید برم دفتر کار مدیر و کلی خِفَت بکشم اوففففف خدااااااا...
.................................
بالاخره زنگ خورد و رفتیم تو حیاط... حالم اصلا خوب نبود. آرا همینجوری داشت پشت گوشم فک میزد و منم دست به سینه داشتم.. فقط راه میرفتم و فکرم تو امتحانی بود ک ریددم....همین جوری تو فکر بودم که با داد آرا به خودم اومدم...
آرا: عههههههههههه نههههههههههههههههههههه
ا.ت: مرررض چ مرگته الاغ
_______________________________
بچه ها از پارت دو اصل ماجرا شروع میشه.....
حمایت؟!👻🤍
۹.۱k
۰۴ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.