فیک کوک
𝕸𝖞 𝖒𝖆𝖋𝖎𝖆³⁹
+: خیلیخب. برو بهکارت برس. ولی اگه فقط یبار دیگه ببینم یکیشون آسیب دیده چالش میکنم!
تا کمر جلوم خم شد و دویید سرزیردستاش.
دستبهسینه یهگوشه دور از همه اون مفتخورا وایسادم. که دوباره اون لعنتی پشت گوشیم زمزمه کرد.
_: اوو گرل. عصبی میشی جذابتر میشیا! اونموقع "little Girl" میشه "Sevage Girl"!
+: کمتر تیکه بنداز! از اینکارا چیزی گیرت نمیاد!
_: کیفیته گیرم نمیاد! هرچی تو بیاعصاب تر بشی؛ زودتر میری تيمارستان، ارث بیشتری هم به من میرسه!*خنده
+: نگران ارثی گدا! همش مال خودت. رو اعصاب جیمین باید راه بری.*خنده
نوبت اصلحهها بود. اینجا قداره جونگکوک خیلی سرش حرصی بشه.
#jk
داد و بیداد کردنا و فوش داداناش بیشتر برام کیوت بود. اونجا همه ازش حساب میبردن ولی من دستبهسینه با لبخندی که نمیتونستم بهش نزنم زلزده بودم بهش. بیشتر برای من مث یه عروسک کوچولوش میمونه که دلم میخوام اونقدر فشارش بدم که له بشه.
نسبت به اون مواد و گیاها زیادی حساس بود. منم نسبت به صلاحها!
باحالت جدی همیشگی جلوتر به سمت در اتاق راهافتادم. وقتی در باز شد سروصداها که بخاطر امتحان و ساخت اصلحهها اونجا پر بود خفه شد.
بعد از چک کردن فضای اونجا کسی که ما بهش میگفتیم "عقاب" کنار وایساد. زیادی پررو و نترس بود.
عقاب: بهبه مستر جئون. خوشاومدی به انبار آزمایشی خودت!
همون طور دست به سینه ابرو بالا انداختم و مستقیم بهش نگاه کردم.
_: کار صلاح جدیدم چطور پیش میره!
عقاب: تقریبا آمادهس. فقط مونده خودت امتحانش کنی.
_: بیارش.
در کیف رو باز کردن. زیاد خوب درست شده بود.
بهدست گرفتمش.
+: خیلیخب. برو بهکارت برس. ولی اگه فقط یبار دیگه ببینم یکیشون آسیب دیده چالش میکنم!
تا کمر جلوم خم شد و دویید سرزیردستاش.
دستبهسینه یهگوشه دور از همه اون مفتخورا وایسادم. که دوباره اون لعنتی پشت گوشیم زمزمه کرد.
_: اوو گرل. عصبی میشی جذابتر میشیا! اونموقع "little Girl" میشه "Sevage Girl"!
+: کمتر تیکه بنداز! از اینکارا چیزی گیرت نمیاد!
_: کیفیته گیرم نمیاد! هرچی تو بیاعصاب تر بشی؛ زودتر میری تيمارستان، ارث بیشتری هم به من میرسه!*خنده
+: نگران ارثی گدا! همش مال خودت. رو اعصاب جیمین باید راه بری.*خنده
نوبت اصلحهها بود. اینجا قداره جونگکوک خیلی سرش حرصی بشه.
#jk
داد و بیداد کردنا و فوش داداناش بیشتر برام کیوت بود. اونجا همه ازش حساب میبردن ولی من دستبهسینه با لبخندی که نمیتونستم بهش نزنم زلزده بودم بهش. بیشتر برای من مث یه عروسک کوچولوش میمونه که دلم میخوام اونقدر فشارش بدم که له بشه.
نسبت به اون مواد و گیاها زیادی حساس بود. منم نسبت به صلاحها!
باحالت جدی همیشگی جلوتر به سمت در اتاق راهافتادم. وقتی در باز شد سروصداها که بخاطر امتحان و ساخت اصلحهها اونجا پر بود خفه شد.
بعد از چک کردن فضای اونجا کسی که ما بهش میگفتیم "عقاب" کنار وایساد. زیادی پررو و نترس بود.
عقاب: بهبه مستر جئون. خوشاومدی به انبار آزمایشی خودت!
همون طور دست به سینه ابرو بالا انداختم و مستقیم بهش نگاه کردم.
_: کار صلاح جدیدم چطور پیش میره!
عقاب: تقریبا آمادهس. فقط مونده خودت امتحانش کنی.
_: بیارش.
در کیف رو باز کردن. زیاد خوب درست شده بود.
بهدست گرفتمش.
۴.۴k
۲۷ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.