^تک پارتی جونگکوک^
"با همه ی قدرتی که داشتی سعی کردی جثه ی بزرگ کوک رو به مبل برسونی..
زیر لب غرغر میکردی.."
+ آخه پسره ی احمق! مجبور بودی انقدر بخوری که اینجوری مست شی؟!
" کوک رو روی مبل گذاشتی، سرش رو به آرومی روی مبل گذاشتی و به صورت قرمزش خیره شدی..
بلاخره صدایی از طرفش شنیده شد.."
- چرا با اون مرتیکه رقصیدی؟!
"سرت رو تکون دادی.."
+ جونگکوک شی!! تو حالت اصلا خوب نیست..
میرم برات آب بیارم..
"به طرف آشپزخونه راهی شدی..
یهو دستی تورو به سمت خودش کشید..
به وضعیت خودت نگاه کردی، روی پای کوک بودی و اونم دستش رو دور کمرت حلقه کرده بود.."
- هی .. واقعا فک کردی با دو شات اونقدر مست میشم که خودم نتونم برم خونه ی خودم؟!.. با وجود دوستی چندسالمون شناخت خیلی کمی ازم داری گرل!..
خب... نگفتی!.. چرا گذاشتی اون عوضی باهات حرف بزنه؟.. چرا بهش رو دادی؟.. چرا با وجود اینکه متوجه نگاهای پر از حرصم شدی باهاش رقصیدی؟..
" لبهاش رو با زبونش خیس کرد و ادامه داد.."
- خودت میدونی توی بیان احساساتم خوب نیستم، چندبار باید خودمو به مستی بزنم تا بیام خونت؟!.. دیگه نمیخوام نقش ی دوست خوب رو بازی کنم!..
"دست تتو دارش رو آروم روی گونهت که از خجالت سرخ شده بود گذاشت و نوازشش کرد..."
- برام مهم نیست که تو چه فکری در این باره داری..
"سرش رو داخل گردنت برد و نفس عمیقی کشید"
- چون من اندازه دوتامون دوست دارم شاپرک کوچولو:)
The end
سعی کردم تا جای ممکن مثل قبلش بشه..
لطفا حمایت کنید:)
بوس🤍
زیر لب غرغر میکردی.."
+ آخه پسره ی احمق! مجبور بودی انقدر بخوری که اینجوری مست شی؟!
" کوک رو روی مبل گذاشتی، سرش رو به آرومی روی مبل گذاشتی و به صورت قرمزش خیره شدی..
بلاخره صدایی از طرفش شنیده شد.."
- چرا با اون مرتیکه رقصیدی؟!
"سرت رو تکون دادی.."
+ جونگکوک شی!! تو حالت اصلا خوب نیست..
میرم برات آب بیارم..
"به طرف آشپزخونه راهی شدی..
یهو دستی تورو به سمت خودش کشید..
به وضعیت خودت نگاه کردی، روی پای کوک بودی و اونم دستش رو دور کمرت حلقه کرده بود.."
- هی .. واقعا فک کردی با دو شات اونقدر مست میشم که خودم نتونم برم خونه ی خودم؟!.. با وجود دوستی چندسالمون شناخت خیلی کمی ازم داری گرل!..
خب... نگفتی!.. چرا گذاشتی اون عوضی باهات حرف بزنه؟.. چرا بهش رو دادی؟.. چرا با وجود اینکه متوجه نگاهای پر از حرصم شدی باهاش رقصیدی؟..
" لبهاش رو با زبونش خیس کرد و ادامه داد.."
- خودت میدونی توی بیان احساساتم خوب نیستم، چندبار باید خودمو به مستی بزنم تا بیام خونت؟!.. دیگه نمیخوام نقش ی دوست خوب رو بازی کنم!..
"دست تتو دارش رو آروم روی گونهت که از خجالت سرخ شده بود گذاشت و نوازشش کرد..."
- برام مهم نیست که تو چه فکری در این باره داری..
"سرش رو داخل گردنت برد و نفس عمیقی کشید"
- چون من اندازه دوتامون دوست دارم شاپرک کوچولو:)
The end
سعی کردم تا جای ممکن مثل قبلش بشه..
لطفا حمایت کنید:)
بوس🤍
۱۸.۱k
۱۹ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.