part:1. name:guess
#تهیونگ
وارد ساختمون متروکه ای که روبه روم بود شدم و بدون فکر از پله ها بالا رفتم تا به بالا پشت بوم رسیدم رفتم تو بالا پشت بوم و پشت دیواری پناه بردم که صدای سوت زدن معروفش باعث شد بفهمم زیاد ازم دور نیست ..
_فکر کردی میتونی از دستم فرار کنی تهیونگ؟هرجا بری میام هرجا باشی هرطور که شده پیدات میکنم میخای اسممو بزار دیوونه برام اهمیتی نداره ولی من همیشه به چیزی که میخام میرسم و الان چیزی که میخام تویی و تو ماله منی چرا نمیخای قبول کنی؟
همینجوری که داشت حرف میزد از فرصت استفاده کردم و سریع به سمت در رفتم تا فرار کنم که سریع به سمتم اومد و دستمو گرفت گفت
_کجا میری لعنتی؟
دستشو پیچوندم که از گردنمو گرفت کبوندتم به دیوار صورتشو نزدیکم آورد غرید
_میخای فرار کنی؟بنظرت میتونی؟تا الان هرجا رفتی پیدات کردم کجا میخای ازم فرار کنی؟
مثل خودش غریدم
_خفه شو جونگ کوک زیاد از این حرفای بی معنی ازت شنیدم بسه دیگه
محکم هولش دادم که تعادلش بهم ریخت و ...
از ساختمون پرت شد پایین ...
سریع رفتم و به پایین نگاه کردم جسدش افتاده بود زمین اتفاقی که افتاده بود یهویی بود و فک نمیکردم که بیفته ..دوست داشتم که تنبیه بشه ولی نه دیگه اینطوری ..دوست پسر دیوونه ی من حالا از ساختمون پایین افتاده بود و مرده بود ..هنوزم تو شک بودم که یونگی اومد سمتم و دستشو گذاشت رو شونم برگشتم بهش نگاه کردم و گفتم
_تو کی اومدی اینجا؟
_وقتی باهام تماس گرفتی ردتو زدم و اومدم ولی دیر رسیدم نه ؟کوکی کو؟
سرمو پایین انداختم و گفتم
_خوب راستش ..نمیخواستم ولی هولش دادم و خوب از ساختمون پرت شد ...پرت شد پایین
سریع به لبه پشت بوم رفت و جسدشو دید و گفت
_عو ...
سرمو پایین انداختم که گفت
_تو چرا ناراحتی ؟الان راحت شدی راحت میتونی بدون ترس از اینکه دوباره بیاد دنبالت زندگی کنی ناراحت چی هستی تو؟
بهش نگاه کردم که ادامه داد
_میدونم دوسش داشتی ولی دوس پسرت واقعن روانی بود ...حالا بیخیالش شو زندگیتو بکن
دستمو گرفت و بردتم بیرون ..
__۲ماه بعد__
#تهیونگ
داشتم کتاب میخوندم که گوشيم زنگ خورد گوشی رو از روی میز برداشتم و با اسمه یونگی گوشی رو جواب دادم که با داد گفت
_تهیووونگ چرا هرچی بهت پیام میدم جواب نمیدییی؟
_دارم کتاب میخونم میدونی وقتی کتاب میخونم به مسیجا جوابی نمیدونم تلفنتم فقط بخاطر اینکه ۱۰۰۰۰۰ زنگ نزنی جواب دادم حالا چیشده؟
_برات زن پیدا کردم
با بهت گفتم
_جان با اجازه کی ؟و کی گفته من گرایشم به دختره و اینکه مگه ترپچس یهو زنگ میزنی میکی برات زن پیدا کردم؟
_بالاخره که یروز که باید ازدواج کنی تو هفته دیگه میشه ۲۸ سالت نباید ازدواج کنی بچه دار شی ؟
پوکر گفتم
_نه
_حرف بیخود نزن دختر رئیس چان رو برات جور کردم جای تشکرته ؟
_چیی؟
وارد ساختمون متروکه ای که روبه روم بود شدم و بدون فکر از پله ها بالا رفتم تا به بالا پشت بوم رسیدم رفتم تو بالا پشت بوم و پشت دیواری پناه بردم که صدای سوت زدن معروفش باعث شد بفهمم زیاد ازم دور نیست ..
_فکر کردی میتونی از دستم فرار کنی تهیونگ؟هرجا بری میام هرجا باشی هرطور که شده پیدات میکنم میخای اسممو بزار دیوونه برام اهمیتی نداره ولی من همیشه به چیزی که میخام میرسم و الان چیزی که میخام تویی و تو ماله منی چرا نمیخای قبول کنی؟
همینجوری که داشت حرف میزد از فرصت استفاده کردم و سریع به سمت در رفتم تا فرار کنم که سریع به سمتم اومد و دستمو گرفت گفت
_کجا میری لعنتی؟
دستشو پیچوندم که از گردنمو گرفت کبوندتم به دیوار صورتشو نزدیکم آورد غرید
_میخای فرار کنی؟بنظرت میتونی؟تا الان هرجا رفتی پیدات کردم کجا میخای ازم فرار کنی؟
مثل خودش غریدم
_خفه شو جونگ کوک زیاد از این حرفای بی معنی ازت شنیدم بسه دیگه
محکم هولش دادم که تعادلش بهم ریخت و ...
از ساختمون پرت شد پایین ...
سریع رفتم و به پایین نگاه کردم جسدش افتاده بود زمین اتفاقی که افتاده بود یهویی بود و فک نمیکردم که بیفته ..دوست داشتم که تنبیه بشه ولی نه دیگه اینطوری ..دوست پسر دیوونه ی من حالا از ساختمون پایین افتاده بود و مرده بود ..هنوزم تو شک بودم که یونگی اومد سمتم و دستشو گذاشت رو شونم برگشتم بهش نگاه کردم و گفتم
_تو کی اومدی اینجا؟
_وقتی باهام تماس گرفتی ردتو زدم و اومدم ولی دیر رسیدم نه ؟کوکی کو؟
سرمو پایین انداختم و گفتم
_خوب راستش ..نمیخواستم ولی هولش دادم و خوب از ساختمون پرت شد ...پرت شد پایین
سریع به لبه پشت بوم رفت و جسدشو دید و گفت
_عو ...
سرمو پایین انداختم که گفت
_تو چرا ناراحتی ؟الان راحت شدی راحت میتونی بدون ترس از اینکه دوباره بیاد دنبالت زندگی کنی ناراحت چی هستی تو؟
بهش نگاه کردم که ادامه داد
_میدونم دوسش داشتی ولی دوس پسرت واقعن روانی بود ...حالا بیخیالش شو زندگیتو بکن
دستمو گرفت و بردتم بیرون ..
__۲ماه بعد__
#تهیونگ
داشتم کتاب میخوندم که گوشيم زنگ خورد گوشی رو از روی میز برداشتم و با اسمه یونگی گوشی رو جواب دادم که با داد گفت
_تهیووونگ چرا هرچی بهت پیام میدم جواب نمیدییی؟
_دارم کتاب میخونم میدونی وقتی کتاب میخونم به مسیجا جوابی نمیدونم تلفنتم فقط بخاطر اینکه ۱۰۰۰۰۰ زنگ نزنی جواب دادم حالا چیشده؟
_برات زن پیدا کردم
با بهت گفتم
_جان با اجازه کی ؟و کی گفته من گرایشم به دختره و اینکه مگه ترپچس یهو زنگ میزنی میکی برات زن پیدا کردم؟
_بالاخره که یروز که باید ازدواج کنی تو هفته دیگه میشه ۲۸ سالت نباید ازدواج کنی بچه دار شی ؟
پوکر گفتم
_نه
_حرف بیخود نزن دختر رئیس چان رو برات جور کردم جای تشکرته ؟
_چیی؟
۲.۶k
۳۰ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.